رتل
نویسه گردانی:
RTL
رتل . [ رَ ت َ ] (ع اِمص ) خوبی و آراستگی و نیکویی هر چیزی . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). حسن تناسق چیز. (از اقرب الموارد). || سپیدی دندان و بسیاری آب آنها. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || (ص ، اِ) رسته ٔ دندان هموار. || سخن نیکو و خوب . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). گویند: کلام رتل ؛ یعنی دارای حسن تألیف و رزانت . (از اقرب الموارد). سخن هموار نیکو و خوب . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). سخن نیکو. (از اقرب الموارد). || نیکو از هر چیزی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). همواره نیکو و خوب از هر چیزی . (آنندراج ). طیب از هر چیزی . || مرد گشاده دندان .(منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). || ثغر رتل ؛ دندان نیکو هموار سخت سپید بسیارآب . (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). || ماء رتل ؛ آب خوش شیرین سرد. (منتهی الارب ) (آنندراج ). آب سرد خوشگوار. (ناظم الاطباء).
واژه های همانند
۱۱ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۷ ثانیه
رتل . [ رَ ت َ ] (ع مص ) مرتب و منظم کردن چیزی . || شیوا و رسا گفتن سخن را. (از اقرب الموارد).
رتل . [ رَ ت َ ] (ع مص ) تناسق و انتظام نیکو. (از اقرب الموارد).
نام نشریه دانشجویی مستقلی است که در دانشگاه آزاد کرج توزیع میگردد.
این نشریه در عرصه فرهنگ، هنر و ادب فعالیت میکند.
نشانی وبلاگ www.ratl.mihanblog...
رطل . [ رَ ] (ع اِ) عدل . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). || معرب لَترَ. مأخوذ از لاتینی لیترا ۞ . (یادداشت مؤلف ). نیم من . ...
رطل . [ رَ ] (ع مص ) بشتافتن . دویدن : رَطَل َ رطلاً و رطولاً. (منتهی الارب ). دویدن . (از اقرب الموارد). || آزمودن تا بشناسد وزن آن را. (منته...
رطل . [ رِ ] (ع ص ) یا رَطل ؛ اسب سبکرو. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). رجوع به رَطل شود. || (اِ) رَطل . نیم من و آن 12 اوقی...
رطل گران . [ رَ ل ِ گ ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) کنایه از پیاله و پیمانه ٔ بزرگ است . (برهان ) (از آنندراج ) (لغت محلی شوشتر نسخه ٔ خطی کتابخ...
رطل گرفتن . [ رَ گ ِ رِ ت َ ] (مص مرکب )کنایه از شراب خوردن . (یادداشت مؤلف ) : خواهی تا توبه کرده رطل بگیردزخمه ٔ غوش ترا بفندق تر گیر ۞...
رطل خوردن . [ رَ خوَرْ / خُرْ دَ ] (مص مرکب ) کنایه از شراب خوردن : صبر کردیم که در روزه چنان نیکو بودرطل خوردیم که در عید چنین نیکوتر. ام...
رطل راندن . [ رَ دَ ] (مص مرکب ) کنایه از شراب نوشیدن . می خوردن : چون رطلها رانی گران خیل نشاط از هر کران همچون خیال دلبران ناخوانده مهمان...