اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

رثع

نویسه گردانی: RṮʽ
رثع. [ رَ ث َ ] (ع اِمص ) حرص و طمع سخت . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (تاج المصادر بیهقی ) (ناظم الاطباء): فیه رَثَع و جشع؛ ای دناءة و حرص . (اقرب الموارد). ناکسی و فرومایگی . (منتهی الارب ) (آنندراج ). حرص و شره شدید داشتن . (از اقرب الموارد).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۹ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۷ ثانیه
رثع. [ رَ ث ِ ] (ع ص ) سخت حریص و طامع. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || ناکس و خسیس . ج ، رَثِعون . (منتهی ال...
رسع. [ رَ ] (ع مص ) مهره ٔ چشم زخم بستن در پای یا دست کودک : رسع الصبی رسعاً. || تباه و فروهشته و سست گردیدن اعضای مرد: رسعاعضاء الرجل . ...
رسع. [ رُ ] (ع ص ) ج ِ اَرْسَع و رَسْعاء. (ناظم الاطباء) (یادداشت مؤلف ). رجوع به ارسع و رسعاء شود.
رسع. [ رَ س َ ] (ع اِ) دردمندی نیام چشم . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (آنندراج ). || مهره ٔ چشم که بدست یا پای کودک بندند. (از اقرب الم...
رسع. [ رَ س َ ] (ع مص ) برچسبیدن نیام چشم کسی . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (آنندراج ). و رجوع به رَسْع در معنی «برگردیدن چشم و...» شود. ...
رصع. [ رَ ص َ ] (ع اِ) بچه های زنبور عسل . (از متن اللغه ) (از تاج العروس ، ذیل حرف ع ). زنبور عسلهای خرد. واحد آن رصعة است ، و گویند رضع با «...
رصع.[ رَ ] (ع مص ) با دست زدن کسی را. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). به دست زدن . (آنندراج ) (منتهی الارب ). || اقامت کردن در جایی : ر...
رصع. [ رُ ] (ع ص ) ج ِ اَرْصَع و رَصْعاء. (ناظم الاطباء). رجوع به ارصع و رصعاء شود.
رصع. [ رَ ص َ ] (ع مص ) چسبیدن بچیزی . (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (از آنندراج ) (از اقرب الموارد). || آلودن به بوی خوش . (منتهی الارب...
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
« قبلی صفحه ۱ از ۲ ۲ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.