اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

رس

نویسه گردانی: RS
رس . [ رَس س ] (ع اِ) ابتدای چیزی . (از اقرب الموارد). ابتدای چیزی و اول آن . (ناظم الاطباء). مقدمه و ابتدای تب . (از برهان ) (از فرهنگ جهانگیری ). ابتدای چیزی و اول آن ، منه : رس الحُمّی ̍؛ یعنی اول تب . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) ۞ . ابتدای تب و حرارت . (لغت محلی شوشتر). رس و رسیس تب ، آغاز و شروع تب باشد. (از کشاف اصطلاحات الفنون ). ابتدای تب . (مهذب الاسماء) (از آنندراج ). || چاه . (ترجمان القرآن جرجانی چ دبیرسیاقی ص 52) (مهذب الاسماء). چاه بر سنگ برآورده . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (آنندراج ). چاه قدیمی . (ازاقرب الموارد). || پاره ای از چیزی . (ناظم الاطباء): بلغنی رس من خبر؛ ای شی ٔ منه . (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (منتهی الارب ). چیزی باشد از خبر و حکایت و امثال آن . (از برهان ). || نزد اطبا دوایی است مرکب . و در بحر الجواهر گفته که رس مرکبی است از این ادویه : یش ، زنجبیل ، فلفل دار، فلفل عاقرقرحا، مویز، از هر یک مساوی و برابر یکدیگر. (از کشاف اصطلاحات الفنون ). || (اصطلاح عروض ) به اصطلاح حرکت حرفی که بعد از الف تأسیس باشد و یا قبل آن ویا فتحه ٔ قبل تأسیس . (از آنندراج ) (از منتهی الارب )(ناظم الاطباء). نزد اهل قوافی حرکت ماقبل تأسیس رانامند. و در منتخب تکمیل الصناعة گوید این حرکت البته جز فتحه نخواهد بود چنانکه حرکت میم مائل و زای زائل . و چون تأسیس در قوافی تکرار یابد بضرورت رس نیز تکرار شود. (از کشاف اصطلاحات الفنون ). شمس قیس گوید: حرکت ماقبل الف تأسیس است و آن الا فتحه نتواند بود. رس در اصل لغت ابتدا کردن چیزی باشد بر سبیل پوشیدگی و آهستگی و از این جهت آغاز تب و عشق را که در تن و دل مردم پدید آید رس الحُمّی ̍ و رسیس الهوی گویند... پس چون این حرکت به تبعیت الف در عداد حرکات قافیت می آید گویی چنان است که بر پوشیدگی خود را بر قافیت می بندد و آغاز قافیت میشود و آنرا رس خوانند. (ازالمعجم فی معاییر اشعار العجم چ مدرس رضوی ص 203).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۵۰ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۳ ثانیه
یاری رس . [ رَ ] (نف مرکب ) یاری رسنده . رسنده به طریق یاری در جمیع ازمنه و احوال . (آنندراج ). به یاری رسنده . به کمک آینده . یاری دهنده :...
خانه رس . [ ن َ / ن ِ رَ ] (ن مف مرکب مرخم ) میوه ای که کال و نارس از درخت چیده و در خانه پخته و رسیده کرده باشند. (ناظم الاطباء) (غیاث ا...
رس شدن . [ رُس س / رُ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) رست شدن . رس شدن شکر؛ متبلور شدن آن . (یادداشت مؤلف ). رجوع به رس و رست و رس کردن شود.
اریت رس . [ اِ ری رُ ] (اِخ ) ۞ اهالی سواحل بحر احمر بسرداران یونانی سپاه اسکندر گفته بودند اسم بحر احمر از این نیست که حیوانات آن سرخ ...
بانگ رس . [ رَ ] (اِ مرکب ) بانگ رسنده . آن حد از مسافت که بانگ رسد. آن مقدار فاصله که شنونده آوای فریادکننده را تواند شنید. آن مسافتی که ...
تازه رس . [ زَ/ زِ رَ ] (ن مف مرکب ) نورس . (آنندراج ) : بباغ درون از سموم نفس اثر دسته بندد گل تازه رس . ظهوری (از آنندراج ).|| جدید و نو. |...
تمام رس . [ ت َ رَ ] (ن مف مرکب ) مقابل نارس . (آنندراج ). تمام رسیده . کاملاً رسیده : تمام رس نبود باده ای که کف داردکه عیب دار بود گوهری ...
اکزات رس . [ اُ رِ ] (اِخ ) ۞ برادر داریوش سوم که در جنگ با اسکندر و دفاع از برادر و کشورش مردانگیها نمود. رجوع به ایران باستان ج 2 ص 13...
رس کردن . [ رُس س / رُک َ دَ ] (مص مرکب ) رست کردن . رجوع به رس و رس شدن و رست شدن و رست کردن شود: رس کردن شکر؛ متبلور شدن آن . (یاددا...
گلوله رس . [ گ ُ لو ل َ / ل ِ رَ / رِ ] (اِ مرکب ) هدف گلوله . آخرین نقطه ای که گلوله بدانجا برسد. آنجا که گلوله بدان تواند رسید.
« قبلی ۱ ۲ ۳ صفحه ۴ از ۵ ۵ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.