گفتگو درباره واژه گزارش تخلف رشا نویسه گردانی: RŠA رشا. [ رِ ] (از ع ، اِ) ۞ رشاء. بند دلو. رسن دلو. ج ، ارشیة. (یادداشت مؤلف ). رسن . (غیاث اللغات ). رجوع به رشاء شود. واژه های قبلی و بعدی واژه های همانند ۸ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۲ ثانیه واژه معنی رشا رشا. [ رِ ] (اِخ ) رشاء. منزل دوم قمر. (یادداشت مؤلف ). گروهی این منزل بیست وهشتم (بطن الحوت )را رشا نام کرده اند... و به رسن تشبیه کنند. ... رشاً رشاً. [ رَ شَن ْ ] (ع اِ) ج ِ رشاة. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به رشاة شود. رشاء رشاء. [ رِ ] (ع اِ) ریسمان و ریسمان دول . (ناظم الاطباء). رسن دلو، یا عام است . (منتهی الارب ) (آنندراج ).رسن دلو. (دهار). ریسمان ، و گویند ری... رشاء رشاء. [ رِ ] (ع مص ) مصدر به معنی مراشاة. (از ناظم الاطباء). رشوه دادن . مقابل ارتشاء. (یادداشت مؤلف ). رجوع به مراشاة شود. رشاء رشاء. [ رَ ] (ع اِ) ریسمان و رسن . (ناظم الاطباء). رجوع به رِشا و رِشاء شود. رشاء رشاء. [ رِ ] (اِخ ) رشا. یکی از منازل قمر و آن چند ستاره ٔ خرد است در برج حوت . (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (آنندراج ). نام دومین ستاره ٔ ... رشاء رشاء. [ رَ ش َءْ ] (ع مص ) جماع کردن . (منتهی الارب ). جماع کردن زن را. (آنندراج ) (از ناظم الاطباء) ۞ . || بچه دادن آهوماده . (منتهی الا... رشاء رشاء. [ رَ ش َءْ ] (ع اِ) رشا. آهوبره که قوی گردد و با مادر به رفتار آید. ج ، اَرْشاء. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (از اقرب الموار... نظرهای کاربران نظرات ابراز شدهی کاربران، بیانگر عقیده خود آنها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست. برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید. ورود