اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

رفت

نویسه گردانی: RFT
رفت . [ رَ ] (مص مرخم ، اِمص ) رفتن . (ناظم الاطباء). ذهاب . عمل رفتن . مقابل آمدن : هر رفتی آمدی دارد. (یادداشت مؤلف ) :
که دارد پی و تاب افراسیاب
مرا رفت باید چو کشتی بر آب .

فردوسی .


ترا رفت باید به فرمان شاه
نباید گذشتن ز پیمان شاه .

فردوسی .


که طوس و فریبرز گشتند باز
ترا رفت باید همی رزم ساز.

فردوسی .


- آمد و رفت ؛ ایاب و ذهاب . تردد. مراوده . آمد و شد. (یادداشت مؤلف ).
- پیشرفت ؛ ترقی . تعالی . رجوع به پیشرفت شود.
- دررفت ؛ رفتیه . آن مقدار از مال که خرج و صرف کرده باشند. (از ناظم الاطباء). مقابل درآمد.
- رفت و آمد ؛ آمد و رفت . مراوده . آمد و شد. تردد. ایاب و ذهاب . (یادداشت مؤلف ).
|| رفتار. (یادداشت مؤلف ) :
یکی باره از موبدان رای و راه
بیاموز از رفت و آیین شاه .

فردوسی .


|| کوچ و رحلت و مسافرت . (ناظم الاطباء).
- رفت سلطان ؛ سیاحت و مسافرت پادشاه . (ناظم الاطباء).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۷ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۶ ثانیه
رفت . [ رُ ] (مص مرخم ، اِمص ) عمل رفتن :رفت و روب . (یادداشت مؤلف ). جاروب کردن .- آب رفت ؛ ته نشین آب رودخانه ها. رجوع به آب رفت شود.
رفت . [ رَ ] (ع مص ) خرد و مرد کردن . (مصادراللغه ٔ زوزنی ). شکستن و ریزه ریزه نمودن چیزی را. (تاج المصادر بیهقی ) (دهار) (ناظم الاطباء) (از اق...
رفت . [ رُ ف َ ] (ع اِ) کاه . (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (منتهی الارب ). || (ص ) شکسته و ریزه ریزه شده ٔ هر چیزی . (ناظم الاطباء). شکننده و ریز...
خروجxoruj معنی ۱. خارج شدن؛ بیرون آمدن؛ بیرون رفتن. ۲. (اسم) (ادبی) از حروف قافیه که پس از حرف وصل قرار دارد، چنان‌که در «کشتیم» و «رشتیم»، «ی» حرف وص...
آب رفت . [ رُ ] (ن مف مرکب ، اِ مرکب ) سنگی که در جریان آب بطول زمان ساییده و لغزان و مایل بگردی شده باشد. || ته نشین آب رودخانه ها. (...
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
رفت آوری . [ رَ وَ ] (حامص مرکب ) رفت آمد. (ناظم الاطباء). رفت و آمد. (فرهنگ لغات شاهنامه ) : یکی گفت ما را خوالیگری بیاید بر شاه رفت آوری .ف...
رفت و آی . [ رَ ت ُ ] (اِ مرکب ) اختلاف . (یادداشت مؤلف ). رفت و آمد. (تحفه ٔ اهل بخارا). رجوع به رفت و آمد شود.
رفت و رو. [ رُ ت ُ ] (مص مرخم ، اِ مرکب ) رفت و روی . رفت و روب . رجوع به رفت و روی شود. || جاروب . (ناظم الاطباء). || خاشاکی که از رفت...
آمد ورفت . [ م َ دُ رَ ] (ترکیب عطفی ، اِمص مرکب ) رفت و آمد. آمد و شد. تردّد. مراوَده . ایاب و ذهاب .
« قبلی صفحه ۱ از ۲ ۲ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.