 
        
            رق 
        
     
    
								
        نویسه گردانی:
        RQ 
    
							
    
								
        رق . [ رَ ] (از ع ، ص ) هر چیزی  که  بلند ایستاده  باشد. (لغت  محلی  شوشتر نسخه ٔ خطی  کتابخانه ٔ مؤلف ).  || از اتباع  شق  است : شق  و رق ؛ آخته بالا و کشیده قامت .
-  رق  و شق  ؛ در تداول  عامه ؛ راست ایستاده . بلندشده . (یادداشت  مؤلف ).
-  شق  و رق  ؛صاف  و هموار و سخت  مانند کاغذ آهاردار. (فرهنگ  فارسی  معین ).
-  ||  کسی  که  راست  و مستقیم  راه  رود. (فرهنگ  فارسی  معین ).
    
							
    
    
    
        
            واژه های همانند
        
        
            
    ۱۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۴۱ ثانیه
								
    
    
									
            
										
                
                
                    
											
                        رق . [ رَق ق  ] (ع  اِ)  ۞  آن  پوستی  که  بر وی  خط نویسند. (ترجمان  جرجانی  چ دبیرسیاقی  ص  52) (از اقرب  الموارد). پوست  تنک  از آهو و جز آن  که  ب...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        رق . [ رُق ق  ](ع  اِ) زمین  نرم  و فراخ . (منتهی  الارب ) (ناظم  الاطباء) (آنندراج ) (از اقرب  الموارد).  ||  آب  تنک در دریا یا رود. (منتهی  الارب )...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        رق . [ رِق ق  ] (ع  مص ) بنده  گردیدن  یا بنده  ماندن .  ||  نرم  و لطیف  شدن  پوست  انگور. (از اقرب  الموارد).
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        رق . [ رِق ق  ] (ع  اِ) ملک .  ||  بنده . (فرهنگ  نظام ) (منتهی  الارب ) (آنندراج ) (ناظم  الاطباء). بنده ٔ زرخرید. عبد. (یادداشت  مؤلف ) : اگر چه  م...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        رق آباد. [ رُ ] (اِخ ) دهی  از بخش  راور شهرستان  کرمان . سکنه ٔ آن  1500 تن  است . آب  آن  از رودخانه . محصول  عمده ٔآنجا غلات  و پسته  و پنبه . صنای...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        رق آباد. [ رُ ] (اِخ ) دهی  از دهستان  حومه ٔ بخش  زرند شهرستان  کرمان . سکنه ٔ آن  345 تن  است . آب  آن  از قنات . محصول  عمده ٔ آنجا غلات  و حبوب  ا...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        رق آباد. [ رُ ] (اِخ ) دهی  از دهستان  حتکن  بخش  زرند شهرستان  کرمان . سکنه ٔ آن  348 تن  است . آب  آن  از چشمه . محصول  عمده ٔ آنجا غلات  و حبوب . ص...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        ذونم-رق . [ ن ُ رُ ] (اِخ ) کندی . لقب  نعمان بن  یزیدبن  شرحبیل بن  یزیدبن  امروءالقیس بن  عمروبن  المقصوربن  حجر آکل  المراربن  عمروبن  معاویة است ....
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        شق  و رق . [ش َ ق ُ رَ / ش َق ْ ق ُ رَق ق  ] (ص  مرکب ، از اتباع ) کسی  که  راست  و مستقیم  راه  رود. (فرهنگ  فارسی  معین ). که  با قامت  کشیده  به  ر...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        رق  چشمه . [ رَ چ ِ م َ / م ِ ] (اِخ ) ده  از دهستان  کتول  بخش  علی آباد شهرستان  گرگان . آب  آن  از چشمه سار. محصولات  عمده ٔ آنجا غلات  و لبنیات . ...