اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

رقصان

نویسه گردانی: RQṢAN
رقصان . [ رَ ] (نف ، ق ) صفت حالیه . در حال رقصیدن . (یادداشت مؤلف ) (فرهنگ فارسی معین ) :
تو نبینی برگها با شاخها
کت زنان رقصان تحریک صبا.

مولوی .


دست می زد چون رهید از دست مرگ
سبز و رقصان در هوا چون شاخ و برگ .

مولوی .


|| رقصنده . (فرهنگ فارسی معین ).
- رقصان شدن ؛ به رقص درآمدن . رقصیدن :
در هوای عشق حق رقصان شوند
همچو قرص بدر بی نقصان شوند.

مولوی .


واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۵ ثانیه
رقصان . [ رَ ق َ ] (ع مص ) پویه دویدن . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || پای کوفتن . (المصادر زوزنی ). رقص . رجوع به رقص شود.
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.