رم
نویسه گردانی:
RM
رم . [ رَم م ] (ع مص ) به صلاح بازآوردن . اصلاح کردن . (لسان العرب ). اصلاح کردن خلل . (زوزنی ) (دهار). اصلاح کردن بنا. (اقرب الموارد). اصلاح نمودن و نیکو کردن . (منتهی الارب ). || خوردن . (تاج المصادر بیهقی ) (لسان العرب ) (اقرب الموارد): البقر ترم ّ من کل شجر. (اقرب الموارد). || پوسیده شدن استخوان . (زوزنی ) (لسان العرب ) (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). || پاره شدن رسن و ریسمان . || گرفتن ستور علف را به دهان . (لسان العرب ). گرفتن بهیمه شاخه را به دهان . || نگریستن به تیر بقصد راست کردن آن . (اقرب الموارد).
واژه های همانند
۲۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۱ ثانیه
رم دادن . [ رَ دَ ] (مص مرکب ) رمانیدن . رماندن . رجوع به رمانیدن و رماندن شود.
جزیره ٔ رم .[ ج َ رَ ی ِ رُ ] (اِخ ) از جزایری است که از کوره ٔ قبادخوره محسوبند. (از فارسنامه ٔ ابن البلخی ص 150).
دشت رم گله . [ دَ ت ِ رَ گ َ ل َ ] (اِخ ) وحید دستگردی ، در بیت ذیل از خسرو و شیرین نظامی : ز دشت رم گله در هر قرانی به گشن آید تکاور مادیا...
قلعه رم روان . [ ] (اِخ ) به نزدیک غندیجان ، قلعه ای است محکم و هوایی گرم دارد و آب آن از مصنعهاست . (فارسنامه ٔ ابن البلخی چ کمبریج ص ...
رنگ رم کردن . [ رَ رَ ک َ دَ ] (مص مرکب ) رنگ پریدن . رنگ رفتن . رنگ گسیختن .رنگ برخاستن . رجوع به همین ماده ها شود : رنگ گلهای چمن بس ک...