اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

رم

نویسه گردانی: RM
رم . [ رَم م ] (اِخ ) شهرکی است به ناحیت پارس میان داراگرد و حدود کرمان . جایی با کشت و برز بسیار و نعمت فراخ . (حدود العالم ). نام چند موضع است در فارس و از آن جمله است رم حسن بن جیلویه و رم اردام بن جوانابه و رم قاسم بن شهریار و رم حسن بن صالح . (از معجم البلدان ). نام پنج ده است به شیراز. (منتهی الارب ).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۲۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۱ ثانیه
رم . [ رَ ] (اِمص ) رمیدن و نفرت . (برهان قاطع). رمیدن .(اوبهی ). هراس و ترس . گریز و فرار. (ناظم الاطباء). رم کردن . رمیدگی . (آنندراج ). گریختن...
رم . [ رَ ] (اِ) رمه و گله ٔ گوسفند و اسب و غیره . (برهان ). گله و رمه ٔ ستور. (ناظم الاطباء) : کمند کیانی همی داد خم که آن کره را بازگیرد ز ر...
رم . [ رِ ] (اِ) مخفف ریم است که چرک زخم و امثال آن باشد. (برهان ). رجوع به ریم شود.
رم . [ رِم م ] (ع اِ) آنچه بر زمین است از کاه ریزها. (منتهی الارب ). || مغز استخوان . (منتهی الارب ) (دهار). || خاک نمناک . (دهار). تری و ن...
رم . [ رَم م ] (ع مص ) به صلاح بازآوردن . اصلاح کردن . (لسان العرب ). اصلاح کردن خلل . (زوزنی ) (دهار). اصلاح کردن بنا. (اقرب الموارد). اصل...
رم . [ رُ ] (اِ) موی زهار آدمی باشد. رمکان . (برهان ) (آنندراج ). رنب . رنبه . روم . رومه . (برهان ).
رم . [ رُم م ] (ع اِ) مرمت خانه . || اندوه : ما له رم غیر کذا؛ ای هم . (لسان العرب ).
رم . [ رُ ] (فرانسوی ، اِ) ۞ نوعی مشروب مسکر که از تقطیرشیره ٔ شکر بدست می آید. (ناظم الاطباء). عرق نیشکر.
رم . [ رُم م ] (اِخ ) نام چاهی است در مکه کنده ٔ مرةبن کعب و کلاب بن مرة. رُم و حفر نام دو چاه است در بیرون مکه قبل از آنکه به بطحاء ...
رم . [ رُ ] (اِخ ) ۞ پایتخت کشور ایتالیا است . این شهر در ساحل رود تیبر ۞ واقع است و پایتخت جمهوری و امپراطوری روم قدیم بود و اولین و قد...
« قبلی صفحه ۱ از ۳ ۲ ۳ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.