اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

رم

نویسه گردانی: RM
رم . [ رَ ] (اِمص ) رمیدن و نفرت . (برهان قاطع). رمیدن .(اوبهی ). هراس و ترس . گریز و فرار. (ناظم الاطباء). رم کردن . رمیدگی . (آنندراج ). گریختن . و با لفظ خوردن و زدن و کردن و نمودن استعمال شود و با لفظ دادن به معنی گریزانیدن است . (آنندراج ). اعراض :
بهر وادی که وحشت رو دهد رم می توان کرد
دلی آزاد از قید دو عالم می توان کرد.

خواجه باقر عزت (از آنندراج ).


آن آهوی وحشی از برم رم زد و رفت
چون زلف دوتای خویش بس خم زد و رفت .

باقر کاشی (از آنندراج ).


واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۲۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۱ ثانیه
رم . [ رَ ] (اِ) رمه و گله ٔ گوسفند و اسب و غیره . (برهان ). گله و رمه ٔ ستور. (ناظم الاطباء) : کمند کیانی همی داد خم که آن کره را بازگیرد ز ر...
رم . [ رِ ] (اِ) مخفف ریم است که چرک زخم و امثال آن باشد. (برهان ). رجوع به ریم شود.
رم . [ رِم م ] (ع اِ) آنچه بر زمین است از کاه ریزها. (منتهی الارب ). || مغز استخوان . (منتهی الارب ) (دهار). || خاک نمناک . (دهار). تری و ن...
رم . [ رَم م ] (ع مص ) به صلاح بازآوردن . اصلاح کردن . (لسان العرب ). اصلاح کردن خلل . (زوزنی ) (دهار). اصلاح کردن بنا. (اقرب الموارد). اصل...
رم . [ رُ ] (اِ) موی زهار آدمی باشد. رمکان . (برهان ) (آنندراج ). رنب . رنبه . روم . رومه . (برهان ).
رم . [ رُم م ] (ع اِ) مرمت خانه . || اندوه : ما له رم غیر کذا؛ ای هم . (لسان العرب ).
رم . [ رُ ] (فرانسوی ، اِ) ۞ نوعی مشروب مسکر که از تقطیرشیره ٔ شکر بدست می آید. (ناظم الاطباء). عرق نیشکر.
رم . [ رَم م ] (اِخ ) شهرکی است به ناحیت پارس میان داراگرد و حدود کرمان . جایی با کشت و برز بسیار و نعمت فراخ . (حدود العالم ). نام چند موض...
رم . [ رُم م ] (اِخ ) نام چاهی است در مکه کنده ٔ مرةبن کعب و کلاب بن مرة. رُم و حفر نام دو چاه است در بیرون مکه قبل از آنکه به بطحاء ...
رم . [ رُ ] (اِخ ) ۞ پایتخت کشور ایتالیا است . این شهر در ساحل رود تیبر ۞ واقع است و پایتخت جمهوری و امپراطوری روم قدیم بود و اولین و قد...
« قبلی صفحه ۱ از ۳ ۲ ۳ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.