اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

رند

نویسه گردانی: RND
رند. [ رُ ] (اِ) مرغی از جنس بلبل . (ناظم الاطباء). مرغی است که اکثر در مزارع دیده می شود. (شعوری ).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۲۰ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۸ ثانیه
رند. [ رِ / رَ ] (ص ، اِ) مردم محیل و زیرک . (برهان قاطع). زیرک و محیل . (آنندراج ). غدار و حیله باز و زیرک .(ناظم الاطباء). شاطر. (زمخشری ) (دها...
رند. [ رَ ] (اِ) تراشه را گویند که از چوب جدا شود. (برهان قاطع). تراشه ٔ چوب که از رنده کشیدن فرومی افتد. (غیاث اللغات ). آنچه از چوب بوقت ...
رند. [ رَ ] (ع اِ) درخت عود. (دهار). عود. (السامی فی الاسامی ). درختی است خوشبوی از درختان بادیه و بقولی دیگر آس را نیز گویند. و در صحاح آم...
لطفا معنی این لغت را اضافه کنید
رند. {رِ}. (ا. فا). رند، واژه‌ای فارسی است به معنای زیرک، حیله‌گر، منکر، بی‌قید و لاابالی، بی‌سر و پا و آن که پایبند آداب و رسوم عمومی و اجتماعی نباشد...
مرد رند. [ م َ دِ رِ ] (ص مرکب ) رجوع به رند شود.
مشت رند. [ م ُ رَ ] (اِ مرکب ) رنده ٔ درودگران و آن افزاری باشد که بدان چوب و تخته تراشند. (برهان ). دست افزار نجاران و درودگران که بدان چو...
حب رند. [ ح َب ْ ب ِ رَ ] (اِ مرکب ) رجوع به حب الغار شود.
خاک رند. [ رَ ] (اِ مرکب ) گرد و غبار باشد. (آنندراج ) (برهان قاطع).
مشته رند. [ م ُ ت َ /ت ِ رَ ] (اِ مرکب ) آلتی است نجاران را : کردگارا مشته رندی ده جهان را خوش تراش تا کی از قومی که هم ایشان و هم ما تیشه...
« قبلی صفحه ۱ از ۲ ۲ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.