اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

رند

نویسه گردانی: RND
رند. [ رُ ] (اِ) مرغی از جنس بلبل . (ناظم الاطباء). مرغی است که اکثر در مزارع دیده می شود. (شعوری ).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۲۰ مورد، زمان جستجو: ۰.۳۰ ثانیه
زمین رند. [ زَ رَ ] (نف مرکب ) تراشنده و خراشنده ٔ زمین : از هیبت مژگان دو بادام تو بی جنگ چنگال هژبران زمین رند شکسته . سوزنی .رجوع به رندی...
کهنه رند.[ ک ُ ن َ / ن ِ رِ ] (ص مرکب ) سخت گربز. (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا). کهنه حریف . بسیار مکار و زیرک .
رند، واژه‌ای فارسی است به معنای زیرک، حیله‌گر، منکر، بی‌قید و لاابالی، بی‌سر و پا و آن که پایبند آداب و رسوم عمومی و اجتماعی نباشد و مصلحت‌اندیشی را ا...
خرمرد رند. [ خ َ م َ دِ رِ] (اِ مرکب ) احمقی که کار زیرکان کردن خواهد و از عهده نیاید. ریش گاو. زیرک سار. (یادداشت بخط مؤلف ).
آسمان رند. [ س ْ / س ِ رَ ] (نف مرکب ) آسمان خراش .
رند بازاری. [ رِ] (ص. نسبی) رندِ و لاابالی سرگردان در کوچه و بازار. مبتذل و عامی. نیز. تَه بازاری. جمعی که جا و مکانی ندارند و در ته بازار می باشند. ا...
لاکالپ رند. [ رِ ن ِ ] (اِخ ) گوتیه دو. رُمان نویس فرانسوی . مولد پری گور. مؤلف افسانه های طویل و با ارج : کاساندر، کلئوپاتر و غیره . (1614-166...
استخوان رند. [ اُ ت ُ خوا / خا رَ ] (اِ مرکب ) استخوان رباست . (جهانگیری ) (برهان ). همای باشد و آن پرنده ایست که پیوسته استخوان خورد. (برهان )....
رند دهل دریده . [ رِ دِ دُ هَُ دَ دَ / دِ ] (ترکیب وصفی ،اِ مرکب ) کنایه از کسی است که قدم از جاده ٔ شرع بیرون نهاده باشد. (برهان قاطع). کسی...
همچنین در روایات دینی اسلامی و ...مورت یا مورد گیاهی است مقدس در آیین زرتشت. در کتاب بندهش در بخش آفرینش گیاهان این گیاه نماد اهورا مزدا است.[نیازمند ...
« قبلی ۱ صفحه ۲ از ۲ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.