گفتگو درباره واژه گزارش تخلف رو نویسه گردانی: RW رو. [ رَ] (اِخ ) ۞ (1763 - 1807 م .). از خاورشناسان آلمانی بود. وی در اوترخت متولد شد. از آثار او برخی از ترجمه ها از زبانهای عبرانی و عربی به آلمانی است . رجوع به قاموس الاعلام ترکی شود. واژه های قبلی و بعدی واژه های همانند ۱۹۶ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۶ ثانیه واژه معنی توده رو توده رو. [ دِ ] (اِخ ) دهی از دهستان کاکاوند است که در بخش دلفان شهرستان خرم آباد واقع است و 360 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ... دشمن رو دشمن رو. [ دُ م َ ] (ص مرکب ) به صورت دشمن . دشمن روی . و رجوع به دشمن روی شود.- دشمن رو کردن ؛ خصم گونه کردن : تو رواداری خداوند سنی که مر... خفته رو خفته رو. [ خ ُ ت َ / ت ِ رِ / رُو ] (نف مرکب ) آنکه در خواب راه رود. بیماری است که مبتلا بدان در خواب راه می رود بدون آنکه بیدار شود. خلوت رو خلوت رو. [ خ َل ْ وَ رَ / رُو ] (نف مرکب ) ریاضت کش . درویش . آنکه طالب خلوت است عبادت را : جز او هر که را دیدم از خسروان ندیدم در اوجای خلو... خنده رو خنده رو. [ خ َ دَ / دِ ] (ص مرکب ) رجوع به خنده روی شود. خیره رو خیره رو. [ رَ / رِ ] (ص مرکب ) بی حیا. بی شرم . (از آنندراج ). رجوع به خیره روی شود. درشت رو درشت رو. [ دُ رُ رو ] (ص مرکب ) درشت روی . درشت صورت . || تندخوی . بدخلق . || گستاخ . رو دادن رو دادن . [ دَ ] (مص مرکب ) واقع شدن . (آنندراج ). پیش آمدن . حادث گشتن . بوقوع پیوستن . اتفاق افتادن . روی دادن . رجوع به روی دادن شود : تا... رو بستن رو بستن . [ ب َت َ ] (مص مرکب ) رو گرفتن . حجاب بر چهره گرفتن . رجوع به روبسته شود. || زفت شدن و غلظت پیدا کردن روی مایعی چون شیر و آش ... رو رفتن رو رفتن . [ رَ ت َ ] (مص مرکب ) در تداول عامه ، افتادن اسب و استر و جز آن به سینه بر زمین . افتادن اسب و سایر ستور و این عیبی است . قسمی س... تعداد نمایش: 10 20 50 100 همه موارد « قبلی ۴ ۵ ۶ ۷ ۸ صفحه ۹ از ۲۰ ۱۰ ۱۱ ۱۲ ۱۳ بعدی » نظرهای کاربران نظرات ابراز شدهی کاربران، بیانگر عقیده خود آنها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست. برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید. ورود