اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

رو

نویسه گردانی: RW
رو. [ رَ] (اِخ ) ۞ (1763 - 1807 م .). از خاورشناسان آلمانی بود. وی در اوترخت متولد شد. از آثار او برخی از ترجمه ها از زبانهای عبرانی و عربی به آلمانی است . رجوع به قاموس الاعلام ترکی شود.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۹۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۷ ثانیه
هام رو. [ رَ / رُو ] (اِ) در معنی کلمه ٔ التذکیه ، زوزنی مینویسد: گلو بریدن و هام رو شدن ستور و تیز کردن - انتهی . در اقرب الموارد آمده است در م...
مشت رو. [ م ُ ] (اِ) نوعی از مازریون باشد و آن دوایی است که بر بهق و برص طلا کنند نافع باشد و آن را مشت به سبب آن گویند که چون مشتی از...
موش رو. [ رَ / رُو ] (اِ مرکب ) تنبوشه . (یادداشت مؤلف ). در تداول بنایان نوعی تنبوشه ٔ تنگ چنان که موش از آن گذر تواند کرد مقابل گربه رو و...
نرم رو. [ ن َرْم ْ رَ / رُو ] (نف مرکب ) آهسته رو. مقابل گرم رو. (آنندراج ) : در آب نرم رو منگربه خواری که تند آید گه زنهارخواری . نظامی .چون ر...
نیک رو. (ص مرکب ) خوش رو. زیبارو. || خندان . بشاش . (فرهنگ فارسی معین ).
نیک رو. [ رَ / رُ ] (نف مرکب ) رهوار. هملاج . (یادداشت مؤلف ). اسب خوش راه . (ناظم الاطباء). جواد. (مهذب الاسماء) : زپویندگان هرکه بد نیک روخور...
نیم رو. (اِ مرکب ) نیم رخ . نیمی از صورت . نیمی از رخسار. || طعامی که از تخم مرغ در روغن داغ پخته تهیه کنند. تخم مرغی که در روغنی بر آتش ...
پیش رو ـ در مقابل ـ در آینده
فضاهایی که عبور و مرور یک نفر در آن به راحتی امکان پذیر است این واژه در علم مهندسی عمران به دنبال کانال ، مخزن ، تونل ... به کار می رود
زیبا رو
« قبلی ۱ ۲ ۳ صفحه ۴ از ۲۰ ۵ ۶ ۷ ۸ ۹ ۱۰ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.