اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

رو

نویسه گردانی: RW
رو. [ رَ ] (اِخ ) ۞ (1603 - 1677 م .). از خاورشناسان مشهورآلمانی بود. وی در شهر برلین متولد شد و پس از تکمیل معلومات به سیر و سفر در کشورهای شرقی پرداخت و چون به موطن خود بازگشت به استادی در مدارس عالی آلمان و انگلیس و هلند برگزیده شد و به تدریس زبانهای شرقی پرداخت . از آثار او کتاب مهمی است که در زمینه ٔ دستور زبانهای عبرانی و کلدانی و سریانی و عرب و حبشی تألیف کرده است . و رجوع به قاموس الاعلام ترکی شود.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۹۶ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۰ ثانیه
رو ترش کردن . [ ت ُ رُ ک َ دَ ] (مص مرکب ) ترشرویی کردن . گره بر ابرو افکندن . خود را عبوس نشان دادن . اخم کردن . کراهت نمودن : شکر یزدان طو...
رو دست رفتن . [ دَ رَت َ ] (مص مرکب ) در تداول عامه ، در مزایده و حراج بیش از دیگری بر قیمت متاع افزودن . (یادداشت مؤلف ).
رو برگرداندن . [ ب َ گ َ دَ ] (مص مرکب ) رو برگردانیدن . رجوع به رو برگردانیدن شود.
سر و رو کردن . [ س َ رُ ک َ دَ ] (مص مرکب ) بمعنی سر و رو درهم کشیدن است که کنایه از خشمگین شدن و خطاب و عتاب کردن باشد. (برهان ) (آنندراج ...
بهر رو داشتن . [ ب َ رِ رو ت َ ] (مص مرکب ) جمیل بودن . خوشگل بودن . (یادداشت بخط مؤلف ).
گشاده رو شدن . [ گ ُ دَ / دِ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) بشاش شدن . خندان شدن .
خاکه رو خاکه. در گویش تهرانی عمل جنسی. جماع. آمیزش. کنارخوابی. همخوابگی. همبستری.
رو به زوال و نابودی رفتن
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
بی چشم و رو. [ چ َ / چ ِ م ُ ] (ص مرکب ) سخت بی حیا. کسی که هر چیز را روشن و آشکار با بی ادبی تواند گفت . بی شرم . رک گو. (ازیادداشت بخط مؤل...
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.