رؤد
نویسه گردانی:
RWD
رؤد. [ رُءْدْ ] (ع ص ، اِ) زن جوان نیکو. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). رَأد. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به رأد شود. || بن ریش . (منتهی الارب ). اصل ریش که اززیر گوش بیرون آید. (از اقرب الموارد). رَأد. (از اقرب الموارد). رجوع به رأد شود. || سهولت و رفق . گویند: علیک بالرؤد. (از اقرب الموارد).
واژه های همانند
۲۴۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۴۱ ثانیه
رود فغکدی . [ ف َ ک َ ](اِخ ) ابوبکر محمدبن ابی حنیفةبن عمران بن علی بن عبدالکریم اسروشی رودفغکدی . وی در سمرقند سکونت گزید و از قاضی عبدالر...
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.
رود مَرغاب رودی است که از جبال ولسوالی مرغاب در شمال ولایت غور سر چشمه گرفته و به شمال خاوری هرات سرازیر گردیده به مَرو کوچک میرسید و از آنجا به سمت ...
رود کهکشان . [ دِ ک َ ک َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) سفیدیی است که در آسمان از کواکب سحابی در شب نمایان باشد و به عربی مجره گویند. (لغت م...
رودفاریاب . (اِخ ) دهی است از دهستان گیسکان بخش برازجان از شهرستان بوشهر واقع در 36هزارگزی شرق برازجان و در جنوب کوه بزپر. منطقه ٔ کوهستان...
رود آراستن . [ ت َ ] (مص مرکب ) آراستن رود. راست و میزان کردن رود برای نواختن آهنگی مخصوص . آماده ساختن و کوک کردن رود برای برآوردن سرود ...
رود نوازیدن . [ ن َ دَ ] (مص مرکب ) رود نواختن . رود زدن . مطربی کردن . رجوع به رودنواز و رودنوازی شود : بینی آن رود نوازیدن با چندین کبربینی ...
رود زرد ماشین . [ زَ ] (اِخ ) دهی است از دهستان حومه ٔ هفتگل از شهرستان اهواز واقع در20هزارگزی جنوب شرقی هفتگل و در کنار راه هفتگل به باغ ...
میان رود محله . [ م َ ح َل ْ ل َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان میانده بخش رضوانشهر شهرستان طوالش ، واقع در 3هزارگزی خاوررضوانده . با 282 تن سکنه ....