روذ
نویسه گردانی:
RWḎ
روذ. [ رَ ] (ع مص ) آمدن و رفتن . (از اقرب الموارد). و رجوع به روذة شود.
واژه های همانند
۱۶۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۴ ثانیه
نیک روز. (ص مرکب ) سعید. سعادتمند. خوشبخت . نیک اختر : جهاندار نیک اختر نیک روزشما را سپرد آن زمان نیمروز. فردوسی .دگر آتش ز جام می فروزان نشاط ...
ماخ روز.(اِخ ) بازاری بوده است در بخارا. نرشخی در تاریخ بخارا آورده که به بخارا بازاری بوده است که آن را بازار ماخ روز خوانده اند. سالی ...
ماه روز. (اِ مرکب ) تاریخ ۞ . سال و مه . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). مخفف آن «مه روز» لغةً به معنی حساب روز و ماه و توسعاً حساب سال . (...
روز گرد. [ گ َ ] (اِ مرکب ) آفتاب . (ناظم الاطباء) (از مجموعه ٔ مترادفات ) (از فرهنگ شعوری ). یکی از نامهای آفتاب است . (از برهان قاطع) (ازانجمن...
فرخ روز. [ ف َرْ رُ ] (اِخ ) نام پرده ای است از موسیقی و صوتی از مصنفات باربد و به قول شیخ نظامی نام لحن بیست وهفتم از سی لحن باربد. (ب...
سیه روز. [ ی َه ْ ] (ص مرکب ) بدبخت . بی طالع. محروم . (ناظم الاطباء) : چنین پنداشت فرهاد سیه روزکه او را بود خواهد نیک آن روز. نظامی .مجنون ز...
روز سان . [ زِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) روز عرض . روزی که سپاه سان میدهد. رجوع به سان دادن شود.
روز شدن . [ ش ُ دَ ](مص مرکب ) دمیدن صبح . روشن شدن صبحگاه : می نپنداشتم که روز شودتا بدیدم سحر که پایان داشت . سعدی .سخت بذوق میدهد باد ز...
روز عرض . [ زِ ع َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) روز سان . رجوع به عرض و سان شود. || روز قیامت : پس بود ظلمات بعض فوق بعض نی خرد یار و نه د...
روز حشر. [ زِ ح َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) روز قیامت . روز رستاخیز : هرچه بر الفاظ خلق مدحت رفته ست یا برود تا بروز حشر تو آنی . رودکی .بروز حشر...