 
        
            ری 
        
     
    
								
        نویسه گردانی:
        RY 
    
							
    
								
        ری . [ رَ ] (اِخ ) اسم  پادشاه زاده ای  بود. (فرهنگ  جهانگیری ). نام  پادشاه زاده ای  بود. گویند او را برادری  بود رازنام  هردو به  اتفاق  شهری  بنا کردند و در تسمیه ٔ آن  نزاع  داشتند چه  هریک  می خواستند به  نام  خود کنندبزرگان  آن  زمان  برای  دفع نزاع  شهر را به  نام  ری  و مردم  آن  را به  نام  راز (رازی ) خواندند. (از برهان ).
    
							
    
    
    
        
            واژه های همانند
        
        
            
    ۳۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۳ ثانیه
								
    
    
									
            
										
                
                
                    
											
                        پیه ری . [ پی ِ ] (اِخ )  ۞  (سلوکیه ٔ...) پیِری . نام  شهر بزرگی  از سلوکیدا یعنی  قسمت  جنوب  شرقی  کیلیکیه  و جنوب  کماژن  و سوریه ٔ علیا به  عهد س...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        ری بلک . [ ب َ ] (اِخ ) دهی  از بخش  مرکزی  شهرستان  شاه آباد. دارای  300 تن  سکنه . آب  آن  از چاه  تأمین  می شود و محصول  عمده ٔ آنجا غلات  دیمی  و...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        ری شهر. [ رَ ش َ ] (اِخ ) دهی  از بخش  مرکزی  شهرستان  بوشهر، دارای  200 تن  سکنه . آب  آن  از چاه  و محصول  عمده ٔ آنجا غلات  و سبزی  و خرما و راه  آ...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        ری شهر. [ رَ ش َ ] (اِخ ) نام  ویرانه ٔ شهری  است  که  در استان  فارس  ایران  و درهشت هزارگزی  بندر بوشهر قرار دارد. (از قاموس  الاعلام  ترکی  ج 3). ن...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        جامع ری . [ م ِ ع ِ رَ ] (اِخ ) مسجدی  بود در ری  قدیم . مؤلف  مرآت  البلدان  آرد: در زمان  خلافت  منصور عباسی  مهدی  برادر این  خلیفه  که  از جانب  ...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        ری آباد. [ رَ ] (اِخ ) دهی  از بخش  میامی  شهرستان  شاهرود. دارای  750 تن  سکنه . آب  آن  از قنات . محصول  عمده ٔ آنجا غلات  و میوه  و لبنیات  و صنایع...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        ری وقاف . [ رَ / رِ وَ ] (اِ مرکب ) هرزه کاری . هرزه گویی . کارهای  عبث . (از برهان ) (آنندراج ) (ناظم  الاطباء).  || قول  و دلیل . (ناظم  الاطباء) (آ...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        مرده ری . [ م ُ دَ / دِ ] (اِ مرکب ) مال  و اسبابی  را گویند که  از کسی  بعد از مردن  مانده  باشد. میراث . (از برهان  قاطع) (از جهانگیری ) (از رشیدی )...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        واژه ای کردی به معنای مسیر به هم رسیدن عشاق می باشد.معادل جیژوان است.ری به معنی مسیر و راه و ژوان رسیدن دو دلداده
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        ری  کردن . [ رَ / رِ ک َ دَ ] (مص  مرکب ) در تداول  عوام ، بجای  ریع کردن  یعنی  گوالیدن  و افزون  شدن  بکار رود: این  آرد هر منی  نیم  من  ری  می کند...