اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

زآط

نویسه گردانی: ZʼAṬ
زآط. [ زِ] (ع مص ) سخت بانگ و خروش کردن . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (آنندراج ). || (اِ) زنگله ای است که بر اسب و شتر آویزند. (منتهی الارب ) (آنندراج ). یا آنکه زئاط جلجل است . و این ماده تنها در کتاب عباد بنقل از ابن عباد آمده است . (از اقرب الموارد).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۳۳۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۳۰ ثانیه
ذات ماسل . [ ت ُ س ِ ] (اِخ ) (ابرق ...) قال الشمردل بن شریک الیربوعی و کان صاحب شراب : شربت و نادمت الملوک فلم اجدعلی الکأس ندماناً لها م...
ذات عوار. [ ت ُ ع ِ ] (ع ص مرکب ) آهمند. معیوب . فاسد.
ذات غداة. [ ت َ غ َ تِن ْ ] (ع ق مرکب ) صبحگاهی . بامدادی . به بامدادی . دربامدادی .
ذات عروس . [ت ُ ع َ ] (ع اِ مرکب ) از جمله ٔ مثلی است که زبّاء پس از کشتن جذیمةالأبرش گفت : ذات عروس تری . (المرصع).
ذات عشاء. [ ت َ ع ِ ] (ع ق مرکب ) شامگاهی . در شبانگاهی . بشبانگاهی .
ذات رایة. [ ت ُ ی َ ] (ع ص مرکب ، اِ مرکب ) هر زن بدکاره به جاهلیت که بر بام خانه علم افراشتی تا مردان بدان نشان بقضای وطر بدانجا شدندی...
ذات حافر. [ ت ُ ف ِ ] (ع ص مرکب ) رجوع به ذوات الحافر شود.
ذات حبیس . [ ت ُ ح َ ] (اِخ ) موضعی است به مکّه و بدانجاست کوه سیاه موسوم به اظلم . (المرصع).
ذات سوار. [ ت ُ س ِ ] (اِخ ) زنی مجلّله و صاحب مکانت : لو ذات سوار لطمتنی .
ذات رفرف . [ ت ُ رَ رَ ] (اِخ ) وادیئی است بنی سلیم را. (معجم البلدان یاقوت ).
« قبلی ۲ ۳ ۴ ۵ ۶ صفحه ۷ از ۳۴ ۸ ۹ ۱۰ ۱۱ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.