اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

زآط

نویسه گردانی: ZʼAṬ
زآط. [ زِ] (ع مص ) سخت بانگ و خروش کردن . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (آنندراج ). || (اِ) زنگله ای است که بر اسب و شتر آویزند. (منتهی الارب ) (آنندراج ). یا آنکه زئاط جلجل است . و این ماده تنها در کتاب عباد بنقل از ابن عباد آمده است . (از اقرب الموارد).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۳۳۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۰ ثانیه
ذات ید. [ ت ُ ی َ ] (ع اِ مرکب ) دارائی . مال . ذات ید فلان ؛ مایملک او. قلت ذات یده ؛ تنگ دست گردید.
زات خاله . [ ل َ ] (اِخ ) یکی از چندین رودخانه ای است که ببحر خزر فروریزد و محل صید ماهی نیز باشد. (جغرافیای اقتصادی کیهان ص 23).
اسم واژه ای عربی و ذات پارسی اوستایی است و جایگزین این است: نامذات nãmzãt **** فانکو آدینات 09163657861
صفت واژه ای عربی و ذات واژه ای اوستایی است. پس جایگزین این ترکیب، چنین است: ویژگی ذات vižegiye-zât.**** فانکو آدینات 09163657861
نیک ذات . (ص مرکب ) نیک نهاد. نیک طینت . (آنندراج ). خوش طینت .
ذات رجل . [ ت ُ رِ ] (اِخ ) موضعی است به دیار عرب . مثقب عبدی گوید : مررن علی شراف فذات رجل و نکبن الذرانح بالیمین . (معجم البلدان ).و ابن ...
ذات رمح . [ ت ُ رُ ] (اِخ ) قریه ای است به شام . (المرصع). || و ابرقی سپید بدیار بنی کلاب ، بنوعمروبن ربیعة را. (المرصع) (معجم البلدان ).
ذات سنة. [ ت َ س َ ن َ ] (ع ق مرکب ) بسالی . درسالی .
ذات بیض . [ ت ُ ] (اِخ ) (روضة...) یاقوت در معجم این نام را بی هیچ شرحی آورده و تنها در عقیب آن گوید: قال منذربن درهم : و روض من ریاض ذ...
ذات حاج . [ ت ُ ] (اِخ ) موضعی است میان شام و مدینه و حاج جمع حاجت است .
« قبلی ۱ ۲ صفحه ۳ از ۳۴ ۴ ۵ ۶ ۷ ۸ ۹ ۱۰ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.