اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

زاره

نویسه گردانی: ZʼRH
زاره . [ زارْ رَ ] (اِخ ) قبیله ای است از ازد. رجوع به تاج العروس و زاره (بدون تشدید) شود.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۲۸ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۷ ثانیه
زاره . [ رَ / رِ ] (اِمص ) اسم مصدر است از زار، ریشه ٔ زاریدن بمعنی زاری . (اسم مصدر و حاصل مصدر تألیف دکتر معین ص 98). گریه و ناله . (برهان ...
زاره . [ رَ ] (ع اِ) گروه انبوه از مردم . (تاج العروس ). || جماعت شتران . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (تاج العروس ). || گروه انبوه گوسف...
زاره . [ رَ ] (اِخ ) (عین الَ ...) چشمه ای است معروف در بحرین . (از معجم البلدان ).
زاره . [ رَ ] (اِخ ) قریه ای است به صعید. (منتهی الارب ) (تاج العروس ). یاقوت آرد: زاره شهری است به صعید نزدیک به قفط. (از معجم البلدان )....
زاره . [ رَ ] (اِخ ) قریه یا شهری است واقع میان ارزنجان و سیواس . حمداﷲ مستوفی آرد: از ارزنجان تا دیه خواجه احمدپنج فرسنگ .... از او تا اگرسو...
زاره . [ رَ ] (اِخ ) قریه ای است در طرابلس غرب ، از آنجا است ابراهیم زاری بازرگان مالدار. (از تاج العروس ) (منتهی الارب ). یاقوت نویسد: سلفی...
زاره . [ رَ ] (اِخ ) قریه ای بزرگ است در بحرین . و بسال 12 هَ . ق . بهنگام خلافت ابی بکر گشوده شد و با اهالی آن صلح برقرار گردید. از این جا...
زاره . [ زارْ رِ ] (اِخ ) ۞ فردریک . پروفسور باستان شناس آلمانی است . او را تصنیفاتی است در صنایع ایران قدیم و نقوش برجسته و تاریخ باستانی ...
زارح . [ رِ ] (ع ص ) آنکه رفتار و حرکاتش آمیخته به نشاط و شادی باشد. (از اقرب الموارد). || آنکه کسی را با بن نیزه طعن کند. (از اقرب المو...
زارح . [ رَ ] (اِخ ) (ظهور نو) پادشاه حبش یا کوش که در زمان آسا با لشکر بیشمار برزم یهودا برخاست و در مریشه در وادی صفاته منهزم گشت . (دوم ...
« قبلی صفحه ۱ از ۳ ۲ ۳ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.