زاره
نویسه گردانی:
ZʼRH
زاره . [ زارْ رَ ] (اِخ ) قبیله ای است از ازد. رجوع به تاج العروس و زاره (بدون تشدید) شود.
واژه های همانند
۲۸ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۲ ثانیه
زارح . [ رَ ] (اِخ ) یکی از بنی شمعون (سفر اعداد 26:12 و یکم تواریخ ایام 4:24) که در سفر پیدایش 46:10 صوحر خوانده شده است . (قاموس کتاب مقد...
زارح . [ رَ ] (اِخ ) شخصی لاوی از بنی جرشون . (یکم تواریخ ایام 6:21 و 41) (قاموس کتاب مقدس ).
زارح . [ رَ ] (اِخ ) فرزند رعوئیل ابن عیسو و در سفر پیدایش 36:13 و 17 و 23 و یکم تواریخ ایام 1:37 مذکور است . (قاموس کتاب مقدس ). و بستانی آر...
زارح . [ رَ ] (اِخ ) فرزند یهوذا (سفر پیدایش 38:30 و 46:12 و یکم سفر اعداد 26:20،یوشع 7:1 و 18 و 22:20 و یکم تواریخ ایام 2:4 و 6 و9:6 و نحمیا 11:...
زارة. [ رَ ] (اِخ ) قبیله ای است از ازد. (منتهی الارب ). ۞ و در این بیت شعر که در جنگ صفین یکی ازلشکریان معاویه انشا کرد از آن نام برده...
زارة. [ رَ] (اِخ ) مادر عروةبن زهیر است که وی را زراره نیز نامیده اند. (از ذیل تاریخ طبری چ نلدکه ج 8 ص 925).
زارة. [ زارْ رَ ] (ع اِ) نوعی مگس سرخ یا کبودرنگ است که آن را الذبابةالشعراء یا الذباب الشعراء نامند. (تاج العروس ). نوعی مگس خران و شتران ...
ذعره . [ ذُ ع َ رَ ] (ع اِ) مرغکی است که بر درخت آشیانه دارد و پیوسته دم خودمی جنباند. صاحب اقرب الموارد گوید و این آن مرغ است که عامّه ...
زأرة. [زَءْ رَ ] (ع اِ) أجمه . بیشه و اصل در آن همزه است و ابوالحارث (شیر) را مرزبان الزأرة گویند زیرا که رئیس و مقدم بیشه است . (تاج ال...
زأرة. [ زَءْ رَ ] (اِخ ) حیی است از ازد سراة. (تاج العروس ). رجوع به زارة شود.