اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

زاور

نویسه گردانی: ZʼWR
زاور. [ وَ ] (ص ، اِ) خادم و خدمتگار باشد. (برهان قاطع) (آنندراج ). چاکر و خادم . و بدین معنی از ریشه ٔ زور است . (فرهنگ نظام ) :
چیست چندین آب و گل را پیروی کردن ز حرص
آب و گل خود مر ترا بسته میان زاوری .

سنائی .


و رجوع به زاوری شود. || و بمعنی زنده است . (شرفنامه از ادات الفضلاء). زنده و سلامت را نیز گفته اند. (برهان قاطع) (ناظم الاطباء). || ژنده بود یعنی بزرگ و قوی هیکل و توانا. (برهان قاطع). ژنده و بزرگ و قوی هیکل و توانا. (ناظم الاطباء). || قوت و زور. (برهان قاطع) (ناظم الاطباء). قوت و زورو ریشه ٔ این لفظ و زور یکی است که در اوستا زاوره بوده است . (فرهنگ نظام ). در فارسی زاور بمعنی زور، قوت ، نیرو، توانائی . (حاشیه ٔ دکتر معین بر برهان قاطع،زور). و رجوع به زور شود. || سیاه . (شرفنامه ٔ منیری از زفان گویا). رنگ ولون سیاه . (برهان قاطع) (ناظم الاطباء). در بعضی از فرهنگها بمعنی رنگ سیاه مرقوم است . (فرهنگ نظام ). || بمعنی آب سیاه هم آمده است و آن علتی باشد مشهور. (برهان قاطع). بیمارئی که آن را آب سیاه گویند. (ناظم الاطباء). || و بعضی عضوی که آب سیاه آورده باشد گویند: زاور شده است . (برهان قاطع). هر عضوی که مبتلا به آب سیاه شده باشد. (ناظم الاطباء). در بعضی از فرهنگها بمعنی عضوی که آب سیاه آورده باشد نوشته اند. (فرهنگ نظام ). || بمعنی چاروای سواری هم آمده است که بعربی راحله خوانند. (برهان قاطع) (ناظم الاطباء). حیوان سواری و بارکش در سفر که لفظ عربیش راحله است و بدین معنی نیز از ریشه ٔ زور است . (فرهنگ نظام ). حیوانی را گویند که بر آن سوار شوند و بتازی راحله گویند. (فرهنگ جهانگیری ) (آنندراج ). زاور راحله بود :
مگر بستگانند ۞ و بیچارگان
و بی توشگانند و بی زاورا ۞ .
رودکی (لغت فرس اسدی ص 129 از حاشیه ٔ دکتر معین بر برهان قاطع).
|| (اِخ ) ستاره ای است سیاره در آسمان سوم که کشور پنجم منسوب است بدو. خانه ٔ او برج ثور و جوزا است و او را مطربه و دفافه ٔ فلک نامند. و آن را بیدخت و ناهید میخوانند و منجمان سعد اکبرش گویند و بتازی زهره نامند. (شرفنامه ٔ منیری ). نام ستاره ٔ زهره است . (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (فرهنگ نظام ). زاور زهره باشد. (لغت فرس اسدی ص 129 از حاشیه ٔ دکتر معین بر برهان ). || (اِ) و بمعنی زَهره که کنایه از دلیری و یارائی باشد. (برهان قاطع). ۞ و کنایه از دلیری و یارائی بود. (ناظم الاطباء). بمعنی زهره و یارا نیز گفته اند و شمس فخری بهمین معنی گوید:
آنکه نبود خلاف فرمانش
انجم و آفتاب را زاور.
و ظاهراً زهره را که اسم کوکبی است زهره بفتح راء خوانده و این بیت را گفته واﷲ اعلم . (فرهنگ رشیدی ). || (ص ) ممسک و بخیل . (برهان قاطع) (ناظم الاطباء). زفت بخیل را گویند. (فرهنگ نظام ). || ممتنع که برابر ممکن باشد. (برهان قاطع) (ناظم الاطباء). ظاهراً از برساخته های فرقه ٔ آذرکیوان است . (حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۷ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۲ ثانیه
زاور. [ وَ ] (اِخ ) قریه ای است از قراء اشتیخن در صغد. (ازانساب سمعانی ). یاقوت آرد: ابوسعد (سمعانی ) گوید: زاور قریه ای است در اشتیخن صغد. (ا...
زاور. [ وَ ](اِخ ) قریه ای است در عراق و بدانجا منسوب است نهر زاور که متصل به عکبرا است و این سخن از نصر است . (ازمعجم البلدان ). و در هما...
زاور.[ وَ ] (اِخ ) نهر... نهری است متصل به عکبرا و قریه ٔ زاور کنار آن است . (از معجم البلدان ، نهر زاور).
زاور فرتاش . [ وَ ف َ ] (ص مرکب ) ممتنعالوجود را گویند چه زاور بمعنی ممتنع و فرتاش بمعنی وجود باشد. ۞ (برهان قاطع). محال و ممتنع الوجود. (ناظم...
موجودیتی از پدیده های نا همگون را گویند oxymoron در انگلیسی. مانند: آفتاب سرد... فرزانه ی نادان ... نیستی و هستی
زعور. [ زَ وَ ] (اِخ ) پدر بطنی است . (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء).
ذعور. [ ذَ ] (ع ص ) مُتَذعر. ترسنده . || زن ترسنده از ریبه و تهمت . زن ترسان از بدنامی . زنی ترسنده . (مهذب الاسماء). زن ترسنده از بهتان و...
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.