گفتگو درباره واژه گزارش تخلف زاوی نویسه گردانی: ZʼWY زاوی . (اِخ ) ابن زیری ۞ بنیان گذار سلسله ٔ زیریان غرناطه است که از 461 تا 499 حکومت کرده اند. واژه های قبلی و بعدی واژه های همانند ۷ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۱ ثانیه واژه معنی زاوی زاوی . (اِ) ریز هر چیز. || گوشه ٔ هر چیز. (آنندراج ). ۞ زاوی زاوی . [ وی ی ] ۞ (ص نسبی ) در نسبت به زاویه زواوی وگاه نیز زاوی گویند. (تاج العروس ). || نسبت به زاوه ٔ خواف . رجوع به زاوه شود. |... زاوی زاوی . (اِخ ) قطب الدین حیدر زاوهی است . رجوع به تاریخ تصوف ج 2 ص 496 شود. ضاوی ضاوی . (ع ص ) مرد درآینده در شب . (منتهی الارب ). || (اِخ ) نام اسبی است . ضاوی ضاوی . [ وی ی ] (ع ص ) نزار. لاغر. نحیف . باریک اندام . (منتهی الارب ). || کودک نارسیده و نحیف . (مهذب الاسماء) (منتهی الارب ). ذاوی ذاوی . (ع ص ) نعت فاعلی از ذوی . || پژمریده . پلاسیده ، از بقول و مانند آن . ضعوی ضعوی . [ ض َ ع َ وی ی ] (ع ص نسبی ) منسوب به ضَعة. (منتهی الارب ). نظرهای کاربران نظرات ابراز شدهی کاربران، بیانگر عقیده خود آنها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست. برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید. ورود