اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

زأب

نویسه گردانی: ZʼB
زأب . [ زَءب ْ ] (ع مص ) نوشیدن آب . (تاج العروس بنقل از اصمعی ). || تند نوشیدن آب را. (تاج العروس ) (اقرب الموارد). نوشیدن آب را. (آنندراج ). رجوع به منتهی الارب شود. || مشک را برداشتن و شتافتن . (اقرب الموارد). رجوع به منتهی الارب شود. || برداشتن باری را یکباره دفعةً. (آنندراج ) (اقرب الموارد) (تاج العروس ). ۞ رجوع به منتهی الارب شود. || بار خود را کشیدن . (تاج العروس بنقل از اصمعی ). || راندن شتران را. (آنندراج ). || دهر؛ برگشتن روزگار بر کسی . و قولهم الدهر ذوزأب ؛ ای انقلاب . و گفته شد که زأبه (بمعنی انقلب به ) تصحیف زاء به (اجوف واوی ) است و مصدر آن زوء (به معنی انقلاب ) است نه زأب و نه زآب و گویا زآب در جمله ٔ الدهر ذوزآب ، خود تصحیف زوآت (جمع زوئه ) باشد. (از تاج العروس ) (اقرب الموارد). رجوع به زآب و زوء شود.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۴۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۸ ثانیه
زاب پائین . [ ب ِ ] (اِخ ) رجوع به زاب اسفل و زاب کوچک در همین لغت نامه شود.
زاب طهماسب . [ ب ِ طَ ] (اِخ ) از پادشاهان ایران ، پسر طهماسب وپدر کیقباد نخستین پادشاه کیانی بوده است . مؤلف مجمل التواریخ والقصص آرد: و ...
زاب مجنون .[ ب ِ م َ ] (اِخ ) نام قطعه ٔ اخیر زاب اعلی است که ازموصل میگذرد و بدجله فرومیریزد، زیرا جریان آن در قسمت اخیر مسیر خویش بسیار ...
« قبلی ۱ ۲ ۳ ۴ صفحه ۵ از ۵ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.