اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

زأد

نویسه گردانی: ZʼD
زأد. [ زَءْدْ / زَ ءَ / زُءْدْ ] (ع مص ) ترسانیدن کسی را. (منتهی الارب ) (تاج العروس ) (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). و زئود نیز آمده . (اقرب الموارد) (تاج العروس ). رجوع به زئود شود.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۶۴ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۷ ثانیه
وهان زاد. [وَ ] (اِخ ) نام قلعه ٔ سُمَیْرَم که از اعمال اصفهان بوده است . (ترجمه ٔ محاسن اصفهان ) (معجم البلدان ).
دانه زاد. [ ن َ / ن ِ ] (ن مف مرکب ) زاده از دانه . که از دانه شکافته باشد. که از دانه زاده باشد. که از دانه سر برزده و بیرون جهیده باشد....
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
نام پسر انوشیروان دادگر پادشاه ساسانی که در شاهنامه نیز آمده است.بمعنی آزادهء جاویدان
فرزند خدمتکار که در خانة ارباب به دنیا آمده باشد.
فرح زاد. [ ف َ رَ ] (اِخ ) دهی است جزء بخش شمیران شهرستان تهران ، واقع در 9هزارگزی باختر تجریش و 12هزارگزی تهران . ناحیه ای است واقع در دامن...
زاد بر زاد. [ ب َ ] (ق مرکب ) مخفف زاده بر زاده بمعنی پشت بر پشت و اباً عن جدّ. (شرفنامه ٔ منیری ) (آنندراج ) : همه زاد بر زاد خویش منندکه ...
زه و زاد. [ زِ هَُ ] (اِ مرکب ، از اتباع ) این لغت از توابع است بمعنی زن و فرزند و اهل و عیال و نسل . (برهان ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء). ...
نجیب زاد. [ ن َ ] (ن مف مرکب ، ص مرکب ) نجیب زاده . رجوع به نجیب زاده شود.
« قبلی ۱ ۲ صفحه ۳ از ۷ ۴ ۵ ۶ ۷ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.