زأد
نویسه گردانی:
ZʼD
زأد. [ زَءْدْ / زَ ءَ / زُءْدْ ] (ع مص ) ترسانیدن کسی را. (منتهی الارب ) (تاج العروس ) (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). و زئود نیز آمده . (اقرب الموارد) (تاج العروس ). رجوع به زئود شود.
واژه های همانند
۶۴ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۴ ثانیه
نجیب زاد. [ ن َ ] (ن مف مرکب ، ص مرکب ) نجیب زاده . رجوع به نجیب زاده شود.
نخست زاد. [ ن ُ خ ُ / ن َ خ ُ ] (ص مرکب ، اِ مرکب ) نخست زاده . فرزند اول . نخری . (ناظم الاطباء). نخستین زاد. فرزند اکبر. (آنندراج ).
مردم زاد. [ م َ دُ ] (ن مف مرکب ) آدمیزاد.(برهان قاطع) (انجمن آرا) (آنندراج ) (رشیدی ) (جهانگیری ). زاده ٔ آدمی . انسان . (ناظم الاطباء) : فرشته ا...
مرده زاد. [ م ُ دَ /دِ ] (ن مف مرکب ) مرده زاده . مولود مرده به دنیا آمده ۞ . (از لغات فرهنگستان ).
مریم زاد. [ م َرْ ی َ ] (ن مف مرکب ) زاده و همانند مریم . آنکه بکر باشد و مانند مریم عذرا بچه آورد : ز امتحان طبع مریم زاد بر چرخ دوم تیر عیسی ...
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.
بیوه زاد. [ وَ / وِ ] (ص مرکب ، اِ مرکب ) از بیوه زاده . یتیم . کودکی که پس از مرگ پدر به هنگام بیوگی مادر متولد شود:تنگدستان ز من فراخ درم ...
خوره زاد. [ خوَ / خ ُ رَ ] (اِخ ) نام برادر رستم پسر فرخ هرمز سردار معروف ایران به روزگار یزدگرد سوم و از سران ایران بزمان ساسانیان بوده است...
اعجمی زاد. [ اَ ج َ ] (ن مف مرکب / ص مرکب ) اعجمی زاده . آنکه فرزند غیر عرب باشد. || ایرانی نژاد. (فرهنگ فارسی معین ).
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.