زرار
نویسه گردانی:
ZRʼR
زرار. [ ] (اِخ ) به روایت طبری ، او پدر بابک و بابک پدر اردشیر بابکان بود. رجوع به سبک شناسی بهار شود.
واژه های همانند
۲۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۳ ثانیه
زرار. [ زُ ] (ع ص ) تیزفهم . سبکروح . (ناظم الاطباء): زُرّار؛ الذکی الخفیف . (اقرب الموارد). رجوع به زرازر شود.
ضرار. [ ض ِ ] (اِخ ) مسجد ضرار؛ مسجدی بود که منافقان ساخته بودند و حق تعالی به هدم آن فرمان داد چنانکه در قرآن واقع است . (منتخب اللغات ).
ضرار. [ ض ِ ] (ع مص ) مُضارّة. گزند رسانیدن یکدیگر را. || جزای ضرر. و قوله تعالی : اتخذوا مسجداً ضراراً ۞ ؛ ای مضارة لاهل مسجد قبا. (منتهی ا...
ضرار. [ ض ِ ] (اِخ ) ابن احمدبن ضرار الضّبی ، مکنی به ابوالحسن . جده ضرار بنی بعض جامع الیهودیة الموضع الذی یعرف بضرارآباذ. حدثنا سلیمان بن ا...
ضرار. [ ض ِ ] (اِخ ) ابن الحسین . صاحب عیون الاخبار گوید: قیل لضراربن الحسین : ما السرور؟ قال : لواء منشور و جلوس علی السریر والسلام علیک ایه...
ضرار. [ ض ِ ] (اِخ ) ابن الخطاب بن مرداس بن کبیربن عمرو آکل السقب بن حبیب بن عمروبن شیبان بن محارب بن فهربن مالک الفهری . مردی شجاع و شاع...
ضرار. [ ض ِ ] (اِخ ) ابن الشماخ ، ملقب به مزرد ۞ . و صاحب تاج العروس در ماده ٔ زَرَد، المزرد (کمحدث ) ابن ضرار آورده است . لقب اخی الشماخ ...
ضرار. [ ض ِ ] (اِخ ) ابن القعقاع بن معبدبن زرارة. از سواران عرب که در وقعه ٔ وقیط بکر و تمیم اسیر گرفته شد. وی صحابی است . (عقدالفرید ج 6 ص 4...
ضرار. [ ض ِ ] (اِخ ) ابن صرد، مکنی به ابونعیم . محدث است . مأمون اورا به معلمی یکی از اولاد خود خواند و وی امتناع ورزید. او راست : کتاب ا...
ضرار.[ ض ِ ] (اِخ ) ابن عبدالمطلب . عم پیغمبر اکرم که با عبداﷲ و ابوطالب از یک مادر (فاطمه دختر عمرو المخزومیة) بود. رجوع به عقدالفرید ج 3 ص ...