زعط
نویسه گردانی:
ZʽṬ
زعط. [ زَ ] (ع مص ) خبه کردن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) خفه کردن کسی را. (ناظم الاطباء) (ازاقرب الموارد). || بانگ کردن خر. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
واژه های همانند
۳۳۹ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۴ ثانیه
ذات اسلام . [ ت ُ اَ ] (ع ص مرکب ) زمین که سلم رویاند. زمین سلم ناک . || (اِخ ) نام زمینی است .
ذات اطلاح . [ ت ُ اَ ] (اِخ ) موضعی است به شام و از آنجا تا بلقاء یکشبه راه است و گویند جائی است بدان سوی وادی القری . (المرصع). و مقریزی ...
ذات اکلیل . [ ت ُ اِ ] (ع ص مرکب ) چتری . تاجدار. ذواکلیل (گیاه ) ۞ .
ذات الاثل . [ تُل ْ اَ ] (اِخ ) اثل نوعی گز است و صاحب نصاب گوید شوره گز. و ذات الاثل موضعی است در بلاد تیم اﷲبن ثعلبة و در این مکان میان...
ذات الاعین . [ تُل ْ اَ ی ُ ] (ع اِ مرکب ) رجوع به باریکلومانن شود.
ذات الامر. [ تُل ْ اَ م َ ] (اِخ ) یکی از غزوات پیغامبر صلوات اﷲ علیه . بلعمی در ترجمه ٔ طبری آرد: درذکر خبر غزو ذات الامر و کشتن کعب بن الاشرف...
ذات اوهام . [ ت ُ اَ ] (اِخ ) نام موضعی نزدیک سرندیب که گرشاسب با مهراج آنگاه که بتسخیر سرندیب رفتند یکهفته بدانجا مقام کردند : بیک هفته ...
ذات انمار. [ ت ُ اَ ] (اِخ ) در مجمل التواریخ والقصص چ بهار ص 177 آمده است : الأیهم بن جبلة، بیست و هفت سال و دو ماه پادشاه بود و خداوند ت...
ذات أنواط. [ ت ُ اَن ْ ] (اِخ ) انواط جمع نوط باشد، چنانکه نباط، و آن هر چیزی باشد که از چیزی درآویزند و ذات انواط نام درختی بجاهلیت قریش ر...
ذات انیار. [ ت ُ اَن ْ ] (ع ص مرکب ) ناقة ذات انیار، ناقة ذات نیرین . رجوع به ذات نیرین شود.