زعط
نویسه گردانی:
ZʽṬ
زعط. [ زَ ] (ع مص ) خبه کردن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) خفه کردن کسی را. (ناظم الاطباء) (ازاقرب الموارد). || بانگ کردن خر. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
واژه های همانند
۳۳۹ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۵ ثانیه
ذات الجرف . [ تُل ْ ج ُ رُ ] (اِخ ) موضعی است و در آنجا جنگی عبس و یربوع را بوده است و جایگاهی است در نزدیکی مدینه . (المرصّع).
ذات البهق . [ تُل ْ ب َ ] (اِخ ) موضعی است و رؤبة گوید: شذب اخراهن عن ذات البهق . (الموشح ص 319).
ذات البین . [ تُل ْ ب َ ] (ع اِ مرکب ) مشترک میان دوتن یا دو قوم . میان دو کس یا دو جماعت ، دوجانبه . دوجانبی ، دوطرفی . که شامل هر دو جانب ب...
ذات البان . [ تُل ْ ] (اِخ ) قال الطویق بن عاصم النمیری : عرفت لحبی بین منعرج اللوی و اسفل ذات البان مَبداً و محضراًالی حیث فاض المذنبان ...
ذات الجنب . [ تُل ْ جَم ْ ] ۞ (ع اِ مرکب ) درد پهلو. (مهذب الاسماء). برسام . جُناب . نوعی بیماری پهلو. درد و آماس پهلو. ورم حارّ مولم در نواحی...
ذات الجیش .[ تُل ْ ج َ ] (اِخ ) نام وادیئی است در یک منزلی مدینه ٔ طیبة میان ذوالحلیفة و برثان و در این ذات الجیش گلوبند ام المؤمنین عایشه ...
ذات الحاذ. [ تُل ْ ] (اِخ ) نام موضعی است و در شعر حجاج آمده است : امسی بذات الحاذ و الحذور. (المرصع) (معجم البلدان ).
ذات الحبک . [ تُل ْح ُ ب ُ ] (ع ص مرکب ، اِ مرکب ) آسمان . (آنندراج ). و ابن الأثیر در المرصع آرد: گویند بمعنی صاحب خلقت نیکوست و از این جاست ...
ذات الحلق . [ تُل ْ ح ِ ل َ ] (ع اِ مرکب ) حلقه های متداخله ای است که علمای هیئات کواکب را بدان رصد کنند. (مفاتیح العلوم خوارزمی ). مجموع ح...
ذات آرام . [ ت ُ ] (اِخ ) نام کوهی است به دیار ضُباب . (منتهی الارب ). اَکیمةُ دون الحوأب . (المزهر سیوطی ). اَکمةُ دون الحوأب لبنی ابی بکر....