زکریا
نویسه گردانی:
ZKRYA
زکریا. [ زَ ک َ ری یا ] (اِخ ) ابن احمدبن محمدبن یحیی بن عبدالواحدبن عمراللحیانی الهیتانی صاحب تونس . سیوطی در صفدی آرد که وی فقیه ، فاضل و در عربیت و غوامض معانی ادب بارع بود و در سرودن شعر سحر می نمود. مدتی وزارت عم خود المستنصر را داشت و سپس در سال 680 هَ . ق . پادشاهی یافت آنگاه خلع شد و در سال 718 حج کرد و با تقی بن تیمیه ملاقات کرد و به تونس بازگشت و چون صاحب تونس مرده بود او را پادشاهی دادند و لقب القائم بامراﷲ یافت و چون یکی از خویشاوندان وی با او به مخالفت برخاست ،پادشاهی را ترک گفت و به اسکندریه رفت و بدانجا بودتا در محرم 727 هَ . ق . درگذشت . ولادت او سال 640 و اندی بوده است . (از روضات الجنات چ گلبهار ص 299).
واژه های همانند
۳۴ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۱ ثانیه
زکریا. [ زَ ک َ ری یا ] (اِخ ) ابن داودبن بکر نیشابوری ، مکنی به ابویحیی و مشهور به خفاف است که حافظ حدیث و مفسر بود. او راست : التفسیر الک...
زکریا. [ زَ ک َ ری یا ] (اِخ ) ابن طیفوری در بغداد متولد شد و در آن شهر نشو و نما یافت . تحصیل صناعات طب را در نزد پدر نمود، اگرچه در جزء علمی...
زکریا. [ زَ ک َ ری یا ] (اِخ ) ابن عبداﷲبن یزید. رجوع به ابویحیی شود.
زکریا. [ زَ ک َ ری یا ] (اِخ ) ابن عیسی شعبی محدث است . (منتهی الارب ).
زکریا. [ زَ ک َ ری یا ] (اِخ ) ابن منظور القرظی مدینی . رجوع به ابویحیی شود.
زکریا. [ زَ ک َ ری یا ] (اِخ ) ابن نافع موئی الارسوفی . رجوع به ابویحیی شود.
زکریا. [ زَ ک َ ری یا ] (اِخ ) ابن نداف که ابوحدیدة ناهض بن عریب و ابوعبداﷲ محمدبن اسماعیل بن امجد از وی روایت کرده اند. رجوع به الحلل ال...
زکریا. [ زَ ک َ ری یا ] (اِخ ) ابن یحیی بن خلاد الساجی البصری ، مکنی به ابویعلی است که در بغداد اقامت داشت و از عبداﷲبن داود الخریبی و اص...
زکریا. [ زَ ک َ ری یا ] (اِخ ) ابن یحیی بن صالح البلخی اللؤلؤی . از حفاظ حدیث بود و در سال 230 هَ . ق . در بلخ درگذشت . او راست : کتاب الایم...
زکریا. [ زَ ک َ ری یا ] (اِخ ) ابن یحیی بن صبیح . رجوع به ابومحمد شود.