زن
نویسه گردانی:
ZN
زن . [ زَ ] (نف مرخم ) زننده و همیشه بطور ترکیب استعمال میشود... (ناظم الاطباء). زننده چون برهم زن و چیزی که زَنِش بر آن واقع شود... (آنندراج ). مخفف زننده در سینه زن ، بادزن ،دورزن ، جام زن ، گام زن ، چنگ زن ، تارزن ، تبیره زن ، خشت زن ، لاف زن ، راهزن ، نای زن ، ساززن ، دروغزن ، تن زن ، گام زن . (از یادداشت های بخط مرحوم دهخدا). رجوع به زدن و زنان شود. || (مزید مؤخر امکنه ) در: ارزن ، برزن ، زوزن ، خورزن ، دبزن ، فرزن ، فریزن ، تل موزن ، هلوزن ، شوزن ، بوزن ، زندرزن . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا).
واژه های همانند
۲۶۰ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۵ ثانیه
خنده زن . [ خ َ دَ / دِ زَ ] (نف مرکب ) خنده کن . خنده کننده . (یادداشت بخط مؤلف ) : حلق و لب قنینه بین سرفه کنان و خنده زن خنده بهار عیش دا...
دانه زن . [ ن َ / ن ِ زَ] (نف مرکب ) زننده ٔ دانه . که دانه زند. || که دانه از او بیرون دمد چون پوست تن آدمی بر اثر ابتلای به بیماری آبل...
رومی زن . [ زَ ] (اِ مرکب ) زنی که از اهل روم باشد. (فرهنگ فارسی معین ).- رومی زن رعنا ؛ کنایه از آفتاب است . (انجمن آرا) (آنندراج ) (از بر...
تفشه زن .[ ت َ ش َ / ش ِ زَ ] (نف مرکب ) طعنه زدن . (آنندراج ). آنکه سرزنشی می کند و طعنه می زند. مفتری : به جنگ دعوی داری و سخت تفشه زنی د...
چوبک زن . [ ب َ زَ ] (نف مرکب ) نقاره چی .(غیاث اللغات ). طبل نواز. (فرهنگ رازی ). نوبت زن . (فرهنگ خطی ). طبال و نقاره زن . (یادداشت مؤلف ). چ...
چوپک زن . [ پ َ زَ ] (نف مرکب اِ مرکب ) مهتر پاسبانان . (شعوری ص 352). رجوع به چوبک زن شود.
حلقه زن . [ ح َ ق َ / ق ِ زَ ] (نف مرکب ) طالب فتح باب . گدا. کوبنده ٔ حلقه . آنکه حلقه بر در کوبد : حلقه زن خانه بدوش توایم چون در تو حلقه ب...
خامه زن . [ م َ / م ِ زَ ] (اِ مرکب ) چیزی باشد که قلم تراشیده را بدان قط زنند و بعربی آن را مقط گویند. (برهان قاطع) (انجمن آرای ناصری ). مق...
چیغه زن . [ غ ِ زَ ] (نف مرکب ) بهادر و دلاور. جنگی و غازی . (ناظم الاطباء).ظاهراً مصحف جیغه زن باشد.
چرخه زن . [ چ َ خ َ /خ ِ زَ ] (نف مرکب ) ریسنده ٔ ریسمان و غزال . (ناظم الاطباء). || گشت زن . پرسه زن . آنکه بیهوده و بدون قصد از سوئی بسوئی ...