زهیر
نویسه گردانی:
ZHYR
زهیر. [ زُ هََ ] (اِخ ) ابن مسیب الضبی . یکی از سران سپاه در عصر عباسی بود و با مأمون در جنگ با امین همراهی داشت تا آنکه مأمون ظفر یافت و حسن بن سهل ، عمل «جوخی » (بین خانقین و خوزستان ) را بدو سپرد. هنگامی که در بغداد به مخالفت حسن بن سهل فتنه ای برخاست این فتنه به اطراف هم سرایت کرد و زهیر در آن کشته شد. (210 هَ . ق .). (از اعلام زرکلی ): باز مأمون سیستان زهیربن المسیب را داد و زهیر اینجا خلیفتی فرستاد نام وی اسحاق بن سمن و زهیر خود بنفس خود اندر شوال سنه ٔ 193 هَ . ق . اینجاآمد و با مردمان نیکویی کرد... (تاریخ سیستان چ بهار ص 170). رجوع به الوزراء و الکتاب ص 248 و البیان و التبیین ج 2 ص 171 و حبیب السیر چ خیام ج 2 ص 253 شود.
واژه های همانند
۴۶ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۷ ثانیه
زهیر. [زُ هََ ] (اِخ ) ابن صالح بن احمدبن حنبل . وی از پدر خود حدیث کرد و برادرزاده اش محمدبن احمدبن صالح ... از او روایت دارد. دارقطنی گوید...
زهیر. [ زُ هََ ](اِخ ) ابن صرد الجشمی السعدی ، مکنی به ابوصرد. وی در رأس هیئت چهارده نفری از طرف قوم «هوازن » به خدمت رسول اﷲ (ص ) رسید و...
زهیر. [ زُهََ ] (اِخ ) ابن قیس البلوی . گویند حضرت رسول اکرم (ص ) را درک کرده است و در فتح مصر و ولایت امیرش «عبدالعزیزبن مروان » بر «برقة...
زهیر. [ زُ هََ ] (اِخ ) ابن مالک نهدی . رجوع به ابوالوازع شود.
زهیر. [ زُ هََ ] (اِخ ) ابن محمدبن علی ... المهلبی العتکی . رجوع به ابوالفضل زهیر... در همین لغت نامه و اعلام زرکلی شود.
زهیر. [ زُ هََ ] (اِخ ) ابن محمدبن قمیر مروزی ، مکنی به ابومحمد. مردی زاهد بود و احمدبن منیع گوید پس از احمدبن حنبل کسی را به زهد زهیر ندید...
زهیر. [ زُ هََ ] (اِخ ) ابن محمد الازدی . وی از جانب ابومنصور جعفر (برادر سفاح ) به ولایت سیستان رسید (آخر سنه ٔ 141 هَ . ق .). وی بسال 167 در...
زهیر. [ زُ هََ ] (اِخ ) ابن محمد خراسانی . رجوع به ابوالمنذر شود.
زهیر. [ زُ هََ ] (اِخ ) ابن میمون قرقبی الهمدانی . رجوع به قرقبی زهیر شود.
زهیر. [ زُ هََ ] (اِخ ) ابن نعیم البانی ، مکنی به ابوعبدالرحمن . وی تابعی و سیستانی الاصل بود و درعلم و بزرگی بدان جایگاه بود که هیچکس ان...