اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

زی

نویسه گردانی: ZY
زی . [ زی / زَ / زِ ] (اِ) جان و زندگی را گویند. (جهانگیری ). جان و حیات و زندگی را گویندکه نفس و روح است و به این معنی به کسر اول هم آمده است چنانکه در امر به این معانی گویند «دیر زی »؛ یعنی بسیار بمان و پیوسته زنده باش . (برهان ). اسم از زیستن و نیز امر از آن . (حاشیه ٔ برهان چ معین ). بمعنی جان و حیات و زندگانی . (انجمن آرا) (آنندراج ). جان و حیات و زندگی و روح و نفس و معاش . (ناظم الاطباء). زندگانی . (صحاح الفرس ). زیست . حیات . امر از زیستن . زندگانی کن : دیر زی . (فرهنگ فارسی معین ) :
بهمنجنه است خیز می آر ای چراغ زی
تا برچنیم گوهر شادی ز گنج می .

مختار غزنوی (از انجمن آرا).


چون عکس غنچه شمع شبستان باغ شد
در روز عیش خیز ومی آر ای چراغ زی .

سیدذوالفقار شیروانی (از انجمن آرا).


رجوع به زیستن شود.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۹۴ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۴ ثانیه
فارس ذی الخمار. [ رِ س ُ ذِل ْ خ ِ ] (اِخ ) مردی صحابیست از بنی تیم . معنی فارس ذوالخمار کسی است که بر اسبی بنام ذوالخمار سوار شود. و ذوالخم...
غزوه ٔ ذی العشیرة. [ غ َزْ وَ ی ِ ذِل ْ ع ُ ش َ رَ ] (اِخ ) یا غزوه ٔ عشیره . پس از غزوه ٔ بدرالاولی یا سفوان واقع شد. این غزوه 16ماه پس از هجر...
الات ذی العرجاء. [ اُ ت ُ ذِل ْ ع َ ] (اِخ ) زمینی است پیرامون عرجاء و عرجاء پشته است . (معجم البلدان ).
اصطرلاب ذی العنکبوت . [ اُ طُ ب ِ ذِل ْ ع َ ک َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) نوعی از اصطرلاب است . رجوع به اسطرلاب شود.
« قبلی ۱ ۲ ۳ ۴ ۵ ۶ ۷ ۸ ۹ صفحه ۱۰ از ۱۰ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.