اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

زی

نویسه گردانی: ZY
زی . [ زی / زَ / زِ ] (اِ) جان و زندگی را گویند. (جهانگیری ). جان و حیات و زندگی را گویندکه نفس و روح است و به این معنی به کسر اول هم آمده است چنانکه در امر به این معانی گویند «دیر زی »؛ یعنی بسیار بمان و پیوسته زنده باش . (برهان ). اسم از زیستن و نیز امر از آن . (حاشیه ٔ برهان چ معین ). بمعنی جان و حیات و زندگانی . (انجمن آرا) (آنندراج ). جان و حیات و زندگی و روح و نفس و معاش . (ناظم الاطباء). زندگانی . (صحاح الفرس ). زیست . حیات . امر از زیستن . زندگانی کن : دیر زی . (فرهنگ فارسی معین ) :
بهمنجنه است خیز می آر ای چراغ زی
تا برچنیم گوهر شادی ز گنج می .

مختار غزنوی (از انجمن آرا).


چون عکس غنچه شمع شبستان باغ شد
در روز عیش خیز ومی آر ای چراغ زی .

سیدذوالفقار شیروانی (از انجمن آرا).


رجوع به زیستن شود.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۹۴ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۹ ثانیه
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
آدی ذَیَ (اوستایی) دیدن، نگریستن، مشاهده ـ تماشا کردن
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
مأموری است که بموجب حکم وزارت امور اقتصادی و دارائی از بین مستخدمین رسمی واجد صلاحیت به منظور اعمال نظارت و تأمین هماهنگی لازم در اجرای مقررات مالی و ...
دارای صلاحیت
ذی نفوذ. ( ذی + نفوذ ) صاحب نفوذ، دارای تأثیر، قدرتمند.
ذی قیمت . [ م َ ] (ع ص مرکب ) صاحب ارز و بها. ارجمند. بهاور. ارزنده .
ذی مسرت . [ م َ س َرْ رَ ] (ع ص مرکب ) صاحب شادمانی .فرحناک . و در عناوین نویسند: خدمت ذیمسرت فلان ...
ذی پنبه . [ پَم ْ ب َ ] (اِ) صاحب آنندراج گوید: بعضی از شارحین نوشته اند که در ایران وقتی که یاران موافق به باغها میروند و ملاعبه میکنند و...
ذی عزت . [ ع ِزْ زَ ] (ع ص مرکب ) ارجمند. عزیز.
« قبلی ۱ ۲ ۳ ۴ صفحه ۵ از ۱۰ ۶ ۷ ۸ ۹ ۱۰ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.