گفتگو درباره واژه گزارش تخلف زینب نویسه گردانی: ZYNB زینب . [ زَ ن َ ] (اِخ ) المخزومیة، بنت عبداﷲ (ابی سلمة)بن عبدالاسد المخزومیة. او دست پرورده ٔ حضرت رسول و دختر ام المؤمنین ام سلمة بود ۞ و هفت حدیث روایت کرد و در مدینه به سال 73 هَ .ق . درگذشت . (از اعلام زرکلی ). رجوع به الاصابه شود. واژه های قبلی و بعدی واژه های همانند ۳۰ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۷ ثانیه واژه معنی زینب زینب . [ زَ ن َ ] (اِخ ) بنت سلیمان بن علی بن عبداﷲبن العباس بن عبدالمطلب . امیرزاده ٔ عباسی و از فصیحان و صاحبان رأی بود. پدرش امارت بصره... زینب زینب . [ زَن َ ] (اِخ ) بنت عبدالرحمن بن الحسن الجرجانی ، معروف به ام المؤید. زنی فقیه بود و بحدیث اشتغال داشت و از علماء بزرگ اجازت و رو... زینب زینب . [ زَ ن َ ] (اِخ ) بنت عبداﷲبن عبدالاسد المخزومیة. رجوع به اعلام زرکلی و زینب المخزومیة در همین لغت نامه شود. زینب زینب . [ زَ ن َ ] (اِخ ) بنت عمربن الخطاب . او از سریة ۞ عمر بوجود آمد و برادرش عبدالرحمن اصغر بود. (از حبیب السیر چ خیام ج 1 ص 493). زینب زینب . [ زَ ن َ ] (اِخ ) بنت عمیس . مادرش هند بود. زینب به حباله ٔ نکاح سیدالشهداء حمزه رضی اﷲ عنه درآمد. (از حبیب السیر چ خیام ج 1 ص 428). زینب زینب . [ زَ ن َ ] (اِخ ) بنت مظعون بن حبیب بن وهب بن حذاقه . از زنان عمربن الخطاب و مادر حفصه و عبداﷲ. رجوع به حبیب السیر چ خیام ج 1 ص 42... زینب زینب . [ زَ ن َ ] (اِخ ) بنت مکی بن علی الحرانی (594 - 688 هَ .ق .). زنی فقیه و صالح و مشهور بود و طالبان علم در محضرش فراهم می آمدند. او د... زینب این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید. ام زینب ام زینب .[ اُم ْ م ِ زَ ن َ ] (اِخ ) نام چند تن از زنان صحابی بود. رجوع به الاصابة فی تمییزالصحابة ج 8 ص 236 شود. زینب خون زینب خون . [ زَ / زِ ن َ ] (نف مرکب ) زینب خوان . مردی که در تعزیه ها بجای حضرت زینب کبری ۞ علیها سلام و از زبان وی سخن میگوید. (از فرهنگ... تعداد نمایش: 10 20 50 100 همه موارد « قبلی ۱ صفحه ۲ از ۳ ۳ بعدی » نظرهای کاربران نظرات ابراز شدهی کاربران، بیانگر عقیده خود آنها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست. برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید. ورود