اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

ژی

نویسه گردانی: ŽY
ژی . (اِ) ۞ آبگیر. آبدان . شَمَر. (لغت نامه ٔ اسدی ). جائی که آب در آن جمع شده باشد. (برهان ). غفچی . کوژی . تالاب . غدیر. اوشال . ژیر. آژیر. شاید این کلمه صورت دیگری از کلمه ٔ جوی باشد :
ای آنکه من از عشق تو اندر جگر خویش
آتشکده دارم صدو بر هر مژه ای ژی ۞ .

رودکی (از لغت نامه ٔ اسدی ).


می ستد باید بدین گه کاین زمین ۞ همچون ستی
آب چون مهتاب و بر ماهی چو زندان گشته ژی .

ابوشکور.


بسی ژی در آن مرغزار و شکار
بیاسود خسرو در آن مرغزار.

فردوسی .


رخ اعداش چو نی باد و سرش سبز چو سرو
سال عمرش بعدد باد فزون از الفی
ناصحش باد سرافراز چو در بستان سرو
حاسدش باد فرو گل شده چون نی در ژی .

سوزنی (از آنندراج ).


در شبنم هوای درش قطره ای است چرخ
وز قطره ٔ سحاب کفش شبنمی است ژی .

سیف اسفرنگ (از جهانگیری ).


واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۹ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۲ ثانیه
ژی . (اِ) نام زاء سه نقطه ٔ فارسی . رجوع به «ژ» شود.
ژی . (اِ) صورتی از زی و جی ، ریشه ٔ زیستن و زندگی کردن . رجوع به زی و جی و زیستن شود.
ژی . (اِخ ) نام قریه ای است در اصفهان و در آنجا بنگ خوب حاصل میشود. (برهان ).
انرژی های جابجا شونده ی حیاتی در بدن بر پایه ی تئوری سوزن درمانی (طب سوزنی) و انرژی درمانی. در چین به آن Qi (با تلفظ چی) و در ژاپن به آن Ki گفته م...
ژی ، جان اژی، ضد جان (اژی دهاک)
اژی ژی . [ اُ ] (اِخ ) ۞ جزیره ٔ اساطیری که آنرا با جزیره ٔ کالیپسو تطبیق میکنند و نام آن توسط اومیروس (همر) شاعر شهرت یافته است .
ژی ژیس . (اِخ ) نام زنی که به دستور پروشات مادر اردشیر دوم استاتیرا زوجه ٔ او را مسموم کرد. شرح آن واقعه چنین است : پروشات که از دیرگاهی ...
پلاس ژی . [ پ ِ ] (اِخ ) ۞ نامی است که در ازمنه ٔ قدیم به سرزمین یونان و پلوپونزوس و جزیره ٔ لِسبس (که امروز به می تی لن معروفست ) داده ...
ژی تمیر. [ ت ُ ] (اِخ ) ۞ نام شهری در شمال غربی اوکراین ، دارای 77000 تن سکنه .
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.