اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

سائق

نویسه گردانی: SAʼQ
سائق . [ ءِ ] (ع ص ، اِ) ج ، سائقون ، سُوّاق ، ساقة. راننده :
ریش را شانه زدی که سائقم
سائقی لیکن بسوی درد و غم .

(مثنوی ).


|| راننده ٔ چاروا. (منتهی الارب ) (شرح قاموس ). آنکه حیوانات را از عقب براند. (قطر المحیط) (اقرب الموارد) :
نقل هرچیزی بود هم لائقش
لائق گله بود هم سائقش .

(مثنوی ).


|| شخصی که از پس راند نابینا را، چنانکه قائد از پیش کشد نابینا را. (غیاث )(آنندراج ).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۳۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۶ ثانیه
صائغ. [ ءِ ] (اِخ ) ابومنصور عبدالواحدبن حسن بن عبدالواحدبن ابراهیم صائغ شیرازی ، معروف به صایغ کبیر. محدث است . وی پیاده نزد قاضی ابی عمرو ...
صائغ. [ ءِ ] (اِخ ) احمدبن محمدبن عبداﷲبن محمدبن عبدالوهاب بن محمدبن یزیدبن سنان بن جبله ٔ نیشابوری ، مکنّی به ابی حامد. محدث است . وی در ...
صائغ. [ ءِ ] (اِخ ) حکیم شهاب الدین محمدبن علی صایغ شهاب زرگر. از مذکوران خراسان و مشهوران جهان بوده است ، و در علم صیاغت ماهر،و بر صناعت ...
صائغ. [ ءِ ] (اِخ ) سعیدبن حسان اندلسی ، مولای حکم بن هشام ، مکنی به ابی عثمان . او از اصحاب مالک بن انس روایت کند. وفات بسال 236 هَ . ق ....
صائغ. [ ءِ ] (اِخ ) نقولاوس خوری ، یا نقولاوس صائغ حلبی . مولد 1692 م . به حلب . وی به رهبانیت ملکانی که در حناویة و شویریة معروف بود، پیوست ....
سایغ. [ ی ِ ] (ع ص ) رجوع به سائغ شود.
صایغ. [ ی ِ ] (ع ص ) رجوع به صائغ شود.
صایغ. [ ی ِ ] (اِخ ) ابراهیم بن میمون . رجوع به صائغ ابراهیم بن میمون شود.
صایغ. [ ی ِ ] (اِخ ) احمدبن محمدبن عبداﷲ مکنی به ابوحامد. رجوع صائغ احمدبن محمدبن عبداﷲ شود.
صایغ. [ ی ِ ] (اِخ ) حکیم شهاب الدین محمدبن علی صائغ. رجوع به صائغ حکیم شهاب الدین ... شود.
« قبلی ۱ صفحه ۲ از ۴ ۳ ۴ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
جواد
۱۳۹۷/۱۰/۲۲
0
0

بسیار عالی


برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.