گفتگو درباره واژه گزارش تخلف سائل نویسه گردانی: SAʼL سائل . [ ءِ ] (اِخ ) بختیاری . از متأخران است . از اشعار اوست :چند کشی بی گناه عاشق محزون کشتن عاشق مگر گناه ندارد.(از بهترین اشعار پژمان ). واژه های قبلی و بعدی واژه های همانند ۱۷ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۱ ثانیه واژه معنی سائل سائل . [ءِ ] (ع ص ) پرسنده ، سؤال کننده ، پرسان : توئی مقبول و هم قابل ، توئی مفعول و هم فاعل توئی مسؤول و هم سائل ، توئی هر گوهر الوان ... سائل سائل . [ ءِ ] (اِخ ) در تحفه ٔ سامی آمده : مولانا سائل از موضع دماوند است و در فنون فضائل وجودت فهم بی مثل وبی مانند. طبعش در شعر و انشاء ب... سائل سائل . [ ءِ ] (اِخ ) در تحفه ٔ سامی آمده : سید سائل از سادات صحیح النسب کاشان است و در شعر بقصیده گوئی مایل . در قصیده تتبع دریای اسرار امی... سائل سائل . [ ءِ ] (اِخ ) تخلص محمد سعید مشهور به آقاجانی است که سالها پدر بر پدر ضابط و صاحب اختیار دو بلوک قیر و کارزین از توابعفیروزآباد فارس بو... اسم سائل اسم سائل . [ اِ م ِ ءِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) خواجه نصیر طوسی گوید: آن باشد که قابل اشتقاق بود چون ضرب . (اساس الاقتباس ص 15). مقابل اسم... سائل بودن سائل بودن . [ ءِ دَ ] (مص مرکب ) جاری شدن . جریان داشتن . روان بودن . رجوع به جاری شدن شود. || گدا بودن . || پرسان بودن . بتمام معانی ... سائل به کف سائل به کف . [ ءِ ل ِ ب ِ ک َف ف ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) در تداول فارسی زبانان به تخفیف «فاء» رائج است : گدائی که از تنگدستی کاسه ٔ گدائی... سایل سایل .[ ی ِ ] (ع ص ، اِ) خواهنده . (مهذب الاسماء). || پرسنده . ج ، سایلون . (مهذب الاسماء) : کدام سایل ازین موهبت شود محروم که همچو بحر محیط... سایل سایل . [ ی ِ ] (اِخ ) رجوع به سائل شود. سایل سایل . [ ی ِ ] (اِخ ) شاعری است . در زمان شاه سلیمان از مشهد مقدس به اصفهان آمده در تکیه ٔ حیدری خانه ٔ چهارباغ بسر می برد : گرفتمش سر راهی... تعداد نمایش: 10 20 50 100 همه موارد « قبلی صفحه ۱ از ۲ ۲ بعدی » نظرهای کاربران نظرات ابراز شدهی کاربران، بیانگر عقیده خود آنها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست. برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید. ورود