گفتگو درباره واژه گزارش تخلف سایل نویسه گردانی: SAYL سایل .[ ی ِ ] (ع ص ، اِ) خواهنده . (مهذب الاسماء). || پرسنده . ج ، سایلون . (مهذب الاسماء) : کدام سایل ازین موهبت شود محروم که همچو بحر محیط است بر جهان سایل . سعدی .|| روان شونده . جاری . || گدا. دریوزه گر. برای تمام معانی رجوع به سائل شود. واژه های قبلی و بعدی واژه های همانند ۱۷ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۴ ثانیه واژه معنی سایل سایل . [ ی ِ ] (اِخ ) رجوع به سائل شود. سایل سایل . [ ی ِ ] (اِخ ) شاعری است . در زمان شاه سلیمان از مشهد مقدس به اصفهان آمده در تکیه ٔ حیدری خانه ٔ چهارباغ بسر می برد : گرفتمش سر راهی... سایل بلی سایل بلی . [ ی ِ ب َ ] (اِخ ) نام دهی است که تا مناره گاه هفت فرسنگ فاصله دارد. رجوع به نزهةالقلوب ص 177 شود. عنبر سایل عنبر سایل . [ عَم ْ ب َ رِ ی ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) عنبر ذوب شده . عنبر مایع. || (اِ مرکب ) درختی است از تیره ٔ انجیلی هاکه بحالت وحشی در ... سایل بودن سایل بودن . [ ی ِ دَ ] (مص مرکب ) رجوع به سائل بودن شود. سایل فارسی سایل فارسی . [ ی ِ ل ِ ] (اِخ ) رجوع به سائل شود. سایل به کف سایل به کف . [ ی ِ ل ِ ب ِ ک َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) گدای نادار که کاسه ٔ گدایی هم نداشته باشد. (غیاث ). رجوع به سائل بکف شود. سائل سائل . [ءِ ] (ع ص ) پرسنده ، سؤال کننده ، پرسان : توئی مقبول و هم قابل ، توئی مفعول و هم فاعل توئی مسؤول و هم سائل ، توئی هر گوهر الوان ... سائل سائل . [ ءِ ] (اِخ ) بختیاری . از متأخران است . از اشعار اوست :چند کشی بی گناه عاشق محزون کشتن عاشق مگر گناه ندارد.(از بهترین اشعار پژمان ). سائل سائل . [ ءِ ] (اِخ ) در تحفه ٔ سامی آمده : مولانا سائل از موضع دماوند است و در فنون فضائل وجودت فهم بی مثل وبی مانند. طبعش در شعر و انشاء ب... تعداد نمایش: 10 20 50 100 همه موارد « قبلی صفحه ۱ از ۲ ۲ بعدی » نظرهای کاربران نظرات ابراز شدهی کاربران، بیانگر عقیده خود آنها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست. برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید. ورود