سالم
نویسه گردانی:
SALM
سالم . [ ل ِ ] (اِخ ) ابن بدران بن علی المصری المازنی امامی ملقب به معین الدین یا معزالدین و مکنی به ابوالحسن . وی عالم ، فاضل و فقیه و جلیل بود و فتاوی او در باب مواریث فقه منقول است او از اساتید و مشایخ اجازه ٔ خواجه نصیرالدین طوسی است و از قاضی نعمان مصری حدیث بسیار نقل کند. از تألیفات اوست . 1 - الاعتکافیه . 2 - الانوار المضیئه الکاشفه الاصداف الرسالة الشمسیه . 3 - التحریر در فقه . چنانکه خواجه بدونسبت داد و در کتاب فرائض نصریه نیز از آن نقل میکند سال وفات او مضبوط نبوده و در الذریعه آرد: بحکم بعضی از قرائن وفات او پیش از سال ششصد و شصت و یکم هجرت بوده است و اینکه بعضی از معاصران وفات او را در سال ششصد و نوزدهم هجرت نوشته اند اشتباه است ، موافق آنچه در روضات از ریاض العلماء نقل شده است این سال ، تاریخ اجازه ٔ او به خواجه است نه سال وفات او. (از ریحانة الادب ج 4 ص 51).
واژه های همانند
۶۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۶ ثانیه
سالم ترکمان . [ ل ِ م ِ ت ُ ک َ ] (اِخ ) اسم او محمود بیک از مشاهیر و معاریف ترکمان است شخصی بسیار آرمیده و خوشرفتار و مصاحب بود. بشعر شهرت ...
سالم سمرقندی . [ ل ِ م ِ س َ م َ ق َ ] (اِخ ) از مشاهیر شعرا و علما است . او از ملازمان الغبیک و بسیار بی پروا بود و به این سبب از سمرقند اخراج ...
ابن سالم کاتب . [ اِ ن ُ ل ِ م ِ ت ِ ] (اِخ ) یکی از ایرانیان ناقل و مترجم از فارسی . (لکلرک ج 1 ص 280).
ابراهیم بن سالم نیشابوری . [ اِ م ِ ن ِ ل ِ م ِ ] (اِخ ) از محدثین ، و احمدبن حفص بن عبداﷲ از او روایت کند.
ثالم . [ ل ِ ] (ع ص ) نعت فاعلی از ثلم .