سالم
نویسه گردانی:
SALM
سالم . [ ل ِ ] (اِخ ) ابن بدران بن علی المصری المازنی امامی ملقب به معین الدین یا معزالدین و مکنی به ابوالحسن . وی عالم ، فاضل و فقیه و جلیل بود و فتاوی او در باب مواریث فقه منقول است او از اساتید و مشایخ اجازه ٔ خواجه نصیرالدین طوسی است و از قاضی نعمان مصری حدیث بسیار نقل کند. از تألیفات اوست . 1 - الاعتکافیه . 2 - الانوار المضیئه الکاشفه الاصداف الرسالة الشمسیه . 3 - التحریر در فقه . چنانکه خواجه بدونسبت داد و در کتاب فرائض نصریه نیز از آن نقل میکند سال وفات او مضبوط نبوده و در الذریعه آرد: بحکم بعضی از قرائن وفات او پیش از سال ششصد و شصت و یکم هجرت بوده است و اینکه بعضی از معاصران وفات او را در سال ششصد و نوزدهم هجرت نوشته اند اشتباه است ، موافق آنچه در روضات از ریاض العلماء نقل شده است این سال ، تاریخ اجازه ٔ او به خواجه است نه سال وفات او. (از ریحانة الادب ج 4 ص 51).
واژه های همانند
۶۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۴ ثانیه
سالم . [ ل ِ ] (اِخ ) ابن ابی حفصه تابعی و محدث است . رجوع به عیون الاخبار ج 1 ص 327 و به ابویونس در همین لغت نامه شود.
سالم . [ ل ِ ] (اِخ ) ابن ابی سالم سفیان بن هانی الجیشانی المصری . وی از پدر خود و از ابن عمرو روایت کند.عبداﷲ و یزیدبن ابی حبیب از او روای...
سالم . [ ل ِ ] (اِخ ) ابن احمدبن سالم بن ابی صفر التمیمی معروف به منتخب النحوی العروضی البغدادی . صاحب البغیه گوید: یاقوت صاحب معجم البل...
سالم . [ ل ِ ] (اِخ ) (995 - 1046 هَ . ق .) ابن احمدبن شیخان . از متصوفان فاضل ، از مردم مکه است . او راست : «بلغة المرید» در تصوف ، و «تمشیة اهل...
سالم . [ ل ِ ] (اِخ ) ابن ادریس بن احمدبن محمد الحبوضی ، فرمانروای ظفار(در یمن ). او آخرین از سلسله ٔ حبوضیان است . پس از او مملکت ظفار به آل...
سالم . [ ل ِ ] (اِخ ) ابن الاحوزالمازنی . قاتل جهم بن الصفوان ترمذی در آخر سلطنت بنی امیه . رجوع به عیون الاخبار ج 2 ص 136 و ضحی الاسلام ج...
سالم . [ ل ِ ] (اِخ ) ابن دارة. وی سالم بن مسافر است و دارة نام مادر اوست که زنی از بنی اسد است وی را از آن جهت دارة نامیده اند که در زیبا...
سالم . [ ل ِ ] (اِخ ) ابن رافع الخزاعی . مرزبانی نام او را در معجم الشعراء آورده است و گوید وی از مخضرمین است و شعری برای پیغمبر(ص ) خوانده...
سالم . [ ل ِ ] (اِخ ) ابن سبلان ابوعبداﷲ، از محدثان و تابعی است . رجوع به ابوعبداﷲ شود.
سالم . [ ل ِ ] (اِخ ) ابن سراج تابعی و محدث است . رجوع به ابونعمان شود.