سالم
نویسه گردانی:
SALM
سالم . [ ل ِ ] (اِخ ) ابن دارة. وی سالم بن مسافر است و دارة نام مادر اوست که زنی از بنی اسد است وی را از آن جهت دارة نامیده اند که در زیبایی دارة القمر را ماند. سالم از فرزندان عبداﷲبن غطفان بن سعد است . سالم بن دارة نزد عدی بن حاتم آمد و گفت که تورا مدح گفته ام . عدی گفت : لختی باش تا ترا گویم که مرا مال چقدر است تا بدان اندازه مرا مدح گویی چه مراهزار میش و دو هزار درهم و نه بنده و اسب من نزد خدا حبس (وقف ) است ، سالم این ابیات را بر وی بخواند:
نحن قلوصی فی مسعد و انما
تلاقی الربیع فی دیار بنی ثعل
و القی اللیالی من عدی بن حاتم
حساماً کلون الملح سل من الخلل .
چون بدینجا رسید عدی گفت بس کن که مال بیش از این اندازه نیست سپس نیم مال خود را بدو بخشید. (الشعر و الشعراء صص 149 - 159). نام این شاعر در الاعلام زرکلی بنقل از الاصابه ج 2 ص 108 سالم بن مسافعبن دارة آمده است ولی در الاصابه چ مصر ج 3 ص 161 سالم بن دارة و سالم بن شافع است .
واژه های همانند
۶۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۹ ثانیه
سالم . [ ل ِ ] (اِخ ) ابن ابی حفصه تابعی و محدث است . رجوع به عیون الاخبار ج 1 ص 327 و به ابویونس در همین لغت نامه شود.
سالم . [ ل ِ ] (اِخ ) ابن ابی سالم سفیان بن هانی الجیشانی المصری . وی از پدر خود و از ابن عمرو روایت کند.عبداﷲ و یزیدبن ابی حبیب از او روای...
سالم . [ ل ِ ] (اِخ ) ابن احمدبن سالم بن ابی صفر التمیمی معروف به منتخب النحوی العروضی البغدادی . صاحب البغیه گوید: یاقوت صاحب معجم البل...
سالم . [ ل ِ ] (اِخ ) (995 - 1046 هَ . ق .) ابن احمدبن شیخان . از متصوفان فاضل ، از مردم مکه است . او راست : «بلغة المرید» در تصوف ، و «تمشیة اهل...
سالم . [ ل ِ ] (اِخ ) ابن ادریس بن احمدبن محمد الحبوضی ، فرمانروای ظفار(در یمن ). او آخرین از سلسله ٔ حبوضیان است . پس از او مملکت ظفار به آل...
سالم . [ ل ِ ] (اِخ ) ابن الاحوزالمازنی . قاتل جهم بن الصفوان ترمذی در آخر سلطنت بنی امیه . رجوع به عیون الاخبار ج 2 ص 136 و ضحی الاسلام ج...
سالم . [ ل ِ ] (اِخ ) ابن بدران بن علی المصری المازنی امامی ملقب به معین الدین یا معزالدین و مکنی به ابوالحسن . وی عالم ، فاضل و فقیه و...
سالم . [ ل ِ ] (اِخ ) ابن رافع الخزاعی . مرزبانی نام او را در معجم الشعراء آورده است و گوید وی از مخضرمین است و شعری برای پیغمبر(ص ) خوانده...
سالم . [ ل ِ ] (اِخ ) ابن سبلان ابوعبداﷲ، از محدثان و تابعی است . رجوع به ابوعبداﷲ شود.
سالم . [ ل ِ ] (اِخ ) ابن سراج تابعی و محدث است . رجوع به ابونعمان شود.