سالم
نویسه گردانی:
SALM
سالم . [ ل ِ ] (اِخ ) ابن محفوظبن عزیزةبن وشاح السوداوی الحلی . عالمی است فقیه فاضل او را مصنفاتی است که علامه آنها را از پدرش روایت کند از آنجمله است منهاج در علم کلام ، و جز آن . شهید در بعضی از اسانید اربعین خود آرد که سیدعلی بن طاوس از سالم بن محفوظ روایت کند و سالم کتاب منهاج وپاره ای از محصل و اندکی از علوم اوائل را بر وی انهاء کرد. رجوع به روضات الجنات خوانساری ص 309 شود.
واژه های همانند
۶۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۳ ثانیه
سالم . [ ل ِ ] (اِخ ) ابن ابی حفصه تابعی و محدث است . رجوع به عیون الاخبار ج 1 ص 327 و به ابویونس در همین لغت نامه شود.
سالم . [ ل ِ ] (اِخ ) ابن ابی سالم سفیان بن هانی الجیشانی المصری . وی از پدر خود و از ابن عمرو روایت کند.عبداﷲ و یزیدبن ابی حبیب از او روای...
سالم . [ ل ِ ] (اِخ ) ابن احمدبن سالم بن ابی صفر التمیمی معروف به منتخب النحوی العروضی البغدادی . صاحب البغیه گوید: یاقوت صاحب معجم البل...
سالم . [ ل ِ ] (اِخ ) (995 - 1046 هَ . ق .) ابن احمدبن شیخان . از متصوفان فاضل ، از مردم مکه است . او راست : «بلغة المرید» در تصوف ، و «تمشیة اهل...
سالم . [ ل ِ ] (اِخ ) ابن ادریس بن احمدبن محمد الحبوضی ، فرمانروای ظفار(در یمن ). او آخرین از سلسله ٔ حبوضیان است . پس از او مملکت ظفار به آل...
سالم . [ ل ِ ] (اِخ ) ابن الاحوزالمازنی . قاتل جهم بن الصفوان ترمذی در آخر سلطنت بنی امیه . رجوع به عیون الاخبار ج 2 ص 136 و ضحی الاسلام ج...
سالم . [ ل ِ ] (اِخ ) ابن بدران بن علی المصری المازنی امامی ملقب به معین الدین یا معزالدین و مکنی به ابوالحسن . وی عالم ، فاضل و فقیه و...
سالم . [ ل ِ ] (اِخ ) ابن دارة. وی سالم بن مسافر است و دارة نام مادر اوست که زنی از بنی اسد است وی را از آن جهت دارة نامیده اند که در زیبا...
سالم . [ ل ِ ] (اِخ ) ابن رافع الخزاعی . مرزبانی نام او را در معجم الشعراء آورده است و گوید وی از مخضرمین است و شعری برای پیغمبر(ص ) خوانده...
سالم . [ ل ِ ] (اِخ ) ابن سبلان ابوعبداﷲ، از محدثان و تابعی است . رجوع به ابوعبداﷲ شود.