سالم
نویسه گردانی:
SALM
سالم . [ ل ِ ] (اِخ ) ابن وابصة الاسدی . طبری و غیره او را صحابی دانسته اند ولی ابن حبان او را از تابعین شمرده است و وی از پدرش روایت کند و اهل جزیرة از او روایت میکنند، وی در آخر خلافت هشام درگذشته است . در نسبت او اختلاف است . مرزبانی نویسدوی شاعری مسلمان و متدین و عفیف بوده است و از جانب محمدبن مروان ولایت رقة یافت . (الاصابة ج 3 و 4 ص 56). ابن الندیم او را یکی از شعرای عرب دانسته که دیوان او را ابوسعید سکری و اصمعی و ابوعمرو شیبانی گرد کرده اند. (ابن الندیم ). رجوع به شدالازار ص 56 شود.
واژه های همانند
۶۵ مورد، زمان جستجو: ۱.۰۲ ثانیه
چاه سالم . (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان آسیاب بخش هندیجان شهرستان خرمشهر که در 53 هزارگزی شمال باختری هندیجان کنار راه اتومبیل رو بهبه...
علی سالم . [ ع َ سا ل ِ ] (اِخ ) علی محمد سالم بن سالم . وی در سال 1312 هَ . ق . در قید حیات بود و مدتی در جامع احمدی در طنطا بخدمت علم مشغول ...
سالم پاشا. [ ل ِ ] (اِخ ) رجوع به سالم بن سالم شرقاوی شود.
خفیف سالم . [خ َ ف ِ ل ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) نام بحری از بحورعروضی بر وزن فاعلاتن مفاعلن فعلن ، چون : چرخ انصاف را مدار تویی باغ اقب...
هر دو واژه عربی است و پارسی جایگزین، این است: آویاگرا ãviâgrâ (سنسکریت: ávyagra)****فانکو آدینات 09163657861
سالم تمیمی . [ ل ِ م ِ ت َ ] (اِخ )رجوع به سالم بن احمدبن سالم بن الصفر التمیمی شود.
سلطان سالم . [ س ُ ل ِ ] (اِخ ) ابومحمد سالم بن ادریس بن احمدبن محمد الحبوضی صاحب ظفار وی از آخرین پادشاهان حبوضی است پس از وی ملک به خان...
سالم البراد. [ ل ِ مُل ْ ب ُ ] (اِخ ) ابوعبداﷲ محدث است . و اسماعیل بن ابی خالد از او روایت کند. رجوع به ابوعبداﷲ شود.
سالم سنهوری . [ ل ِ س ِ ] (اِخ ) رجوع به سالم بن محمد عزالدین بن محمد ناصرالدین السنهوری شود.
سالم کشمیری . [ ل ِ م ِ ک ِ] (اِخ ) اسم او ملالطف اﷲ ولد سیدمیرعلی از سادات کشمیر است . جوان با ادب آرامی است . در ظاهر و باطن مرغوب و محبوب ...