سام
نویسه گردانی:
SAM
سام . (ع اِ) رگهایی را گویند که از زر و طلا در کان و معدن بهم میرسد. (برهان ) (جهانگیری ). رگ زر. (شرفنامه ٔ منیری ). زر ساده ، یعنی زری که زرگری نشده و مسکوک نیز نگشته است . زر و سیم . (منتهی الارب ). رگ زر و نقره است که بفارسی سام گویند. (الجماهر بیرونی ص 242). رگهای زر در کان . (منتهی الارب ). || زر طلا. (برهان ). زرسرخ . (غیاث ). || مرگ و هلاک . (غیاث ). مرگ . (شرفنامه ٔ منیری ) (منتهی الارب ). || بزبان هندی نام کتابی است . (جهانگیری ). || گوی که بر روی آب گرد آید. || خیزران که درختی است . (منتهی الارب ).
واژه های همانند
۵۱ مورد، زمان جستجو: ۰.۳۲ ثانیه
سام . (اِخ ) نام کوهی است مر هذیل را. (منتهی الارب ).
سام . (اِخ ) ابن غیاث الدین غور. از جد غوریان است که بعد از عم زاده پادشاه شد و بعراق رفت . (تاریخ گزیده ص 407). رجوع به حبیب السیر شود.
سام . (اِخ ) ابن نوح علیه السلام . بقول بعضی مورخان پیغمبر مرسل است .اکثر انبیاء و جمیع اهل ایران از تخم اویند و او را شش پسر بود. رجوع به ...
سام . (اِخ ) رکن الدین . از خانواده های اتابکان یزد است که مادر او دختر امیر علاءالدوله علی بوده . رجوع بتاریخ مغول ص 406 و رجوع به فهرست ...
سام: در سنسکریت: sAm (آشتی دادن، آرام کردن) اوستایی: sam (آرام بودن)، sAma؛ پهلوی: sAm. با همان معنی سنسکریت. سام پسر نریمان و پدر زال و پدر بزرگ رستم...
سأم . [ س َءْم ْ / س َ ءَ ] (ع مص ) بستوه آمدن . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || (اِ) موت ،ترک همزه در آن مشهورتر است . (منتهی الارب ) (آ...
عالی ترین مرتبه از جوانمردی
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.
باد سام . [ دِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) باد سموم . سعیر.
بنی سام . [ ب َ ] (اِخ ) سام پسر بزرگ نوح پیغمبر بود و اقوامی را که از او پدید آمدند بنی سام گویند. آرامیان و مردم سوریه و کلدانیان و آشوریان ...