سبحان . [ س ُ ] (ع مص )
۞ دوری و پاکیست مر خدای را از زن و فرزند، منصوب علی المصدریة کأنّه قال اُبَرِّی ُٔ اﷲ من السوء براءة، او معناه السرعة الیه و الخفة فی طاعته او السرعة الی هذه اللفظة. (منتهی الارب ). بپاکی یاد کردن اﷲ تعالی را. (غیاث )
: سبحان اﷲالذی لایموت ابداً. (تاریخ بیهقی ). || (صوت ) در تعجب گویند: سبحان من کذا و لم ینون لأنه عندهم معرفه و فیه شبه التأنیث . (از منتهی الارب ). سبحان من کذا؛ تعجب است و آن بر معنی اضافه است یعنی سبحان اﷲ. اعشی گفت
: سبحان من علقمه الفاجر.
حجاج پرسید که این عجوز چه میکند؟ گفتار و صبوری وی باز نمودند گفت سبحان اﷲ العظیم !(تاریخ بیهقی ). غزنین از وی نمی ستانند سبحان اﷲ. (تاریخ بیهقی ).
سبحان اللَّه جهان یعنی چون شد
دیگرگون باغ و راغ دیگرگون شد.
منوچهری .
سبحان اللَّه فراخ چون چه
چون رخصت های بوحنیفه .
سنایی .
سبحان اللَّه مرا نگوید کس
تا من چه سزای بند سلطانم .
مسعودسعد.
سبحان اﷲ با هزارپایی که داشت چون اجلش فرا رسید... (گلستان سعدی ). و گاه با «ای » آرند
: ای سبحان اﷲ! ندانی که مرغان دروغ نگویند. (سندبادنامه ص
99).
-
سبحانه و تعالی ؛ پاک و منزه خدای بزرگ
: مجموع روزگار خود برضای حق سبحانه و تعالی گذرانیده . (تاریخ قم ص
7).
حق سبحانه و تعالی ایام عمر مولانا... کافی الکفاة. (تاریخ قم ص
4). رعایت رضای ایزد سبحانه و تعالی و تحری مرضات او در... بوده است . (سندبادنامه ص
217). حق سبحانه و تعالی فرماید. (گلستان سعدی ).
|| انت اعلم بما فی سبحانک ؛ یعنی به آنچه در نفس تست . (از اقرب الموارد). || سبحانی ما اعظم شأنی ؛ شطحی است منسوب بجنید
: بیش از این گر دو حرف برخوانی
ترسمت برجهی که سبحانی .
(خط مؤلف بدون ذکر نام شاعر).