اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

سبه

نویسه گردانی: SBH
سبه . [ س َ ب ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان ربعشامات بخش ششتمدشهرستان سبزوار واقع در 36 هزارگزی جنوب ششتمد. هوای آن معتدل . دارای 87 تن سکنه است . آب آنجا از قنات تأمین میشود و محصول آن غلات و شغل اهالی زراعت است و راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۰۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۳ ثانیه
سبه . [ س ِ ب َ ] (اِخ ) شهری است [ بناحیت کرمان ] اندرمیان بیابان میان نهله و سیستان نهاده و از عمل کرمان است . (حدود العالم چ جدید دان...
سبه اوس . [ س ِ ب ِ ] (اِخ ) از سالنامه نگاران (قرن هفتم میلادی ) و اسقف مامی گونی های ارمنستان است . قطعه ای راجع به تاریخ ارمنستان «امپراط...
سبح . [ س َ ] (ع مص ) شناوری نمودن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). شنا کردن . سباحة. (از اقرب الموارد). رجوع به سباحت شود. || تصرف کردن در معا...
سبة. [ س َب ْ ب َ ] (ع اِ) کون ۞ . (منتهی الارب ). || سردی و گرمی و هشیاری ۞ که چندروزه پیوسته باشد. (منتهی الارب ): من الحر و البرد ا...
سبة. [ س ُب ْ ب َ ] (ع اِ) کون . || عار. (اقرب الموارد). انا لقوم لانری الموت سبة. (قول سموأل ، از اقرب الموارد). عار که بدان نکوهند. (منت...
سبة. [ س ِب ْ ب َ ] (ع اِ) انگشت شهادت . (منتهی الارب ). || نوع و هیئت دشنام دادن . (ناظم الاطباء).
سبة. [ س َب ْ ب َ ] (اِخ ) نام پسر ثوبان در حضرموت . (منتهی الارب ).
سبة. [ س َب ْ ب َ ] (اِخ ) نام جد محمد قرشی محدث بن اسماعیل . (منتهی الارب ).
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
این واژه در سنسکریت صوبه śubh که هم فعل است به معنی درخشیدن و هم نام چاویگ (اسم مصدر) و نام است به معنی درخشش، پرتو. فعل سببی آن صبه śobh است یعنی درخ...
« قبلی صفحه ۱ از ۱۱ ۲ ۳ ۴ ۵ ۶ ۷ ۸ ۹ ۱۰ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.