اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

سبه

نویسه گردانی: SBH
سبه . [ س َ ب ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان ربعشامات بخش ششتمدشهرستان سبزوار واقع در 36 هزارگزی جنوب ششتمد. هوای آن معتدل . دارای 87 تن سکنه است . آب آنجا از قنات تأمین میشود و محصول آن غلات و شغل اهالی زراعت است و راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۰۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۶ ثانیه
(نخستین روز پیدایش جهان)؛ صبح واژه ای سنسکریت و ازل عربی است و همتای پارسی این است: صبح نخوین naxvin (مانوی: naxven)*** فانکو آدینات 09163657861
کوس صبح . [ س ِ ص ُ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کنایه از شور و غوغای جانداران . (آنندراج ). || آواز صبح . || نوبت آخر شب . (ناظم الاطباء).
گل صبح . [ گ ُ ل ِ ص ُ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کنایه از سپیده ٔ صبح است . (آنندراج ) : فیضی عجیب درین گل صبح از صبا رسیدبیرون کشیم رخت ...
نفس صبح . [ ن َ ف َ س ِ ص ُ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) دم صبح . نسیم ملایمی که به گاه طلوع صبح وزد. نفحه ٔ بامدادی : آمدنفس صبح و سلامت ...
صبح وار. [ ص ُ ] (ص مرکب ، ق مرکب ) مانند صبح . همانند صبح . سپید و روشن : سنگ زر شبرنگ لیکن صبح وار از راستی شاهد هر بچه کز خورشید در کان آمد...
صبح فام . [ ص ُ ] (ص مرکب ) صبح رنگ . به رنگ صبح . سپید. روشن : چه شد که بادیه بربود رنگ خاقانی که صبح فام شد از راه و شامگون آمد. خاقانی .ی...
صبح خیز. [ ص ُ ] (نف مرکب ) سحرخیز : خاقانی صبح خیز هر شام ۞ نگشاید جز بخون دل روزه . خاقانی .ای صبح خیزان می کجا آن عقل ما را خون بهاآن آ...
صبح خند. [ ص ُ خ َ ] (ص مرکب ) بشاش . خرم . شادان .آنکه خنده ٔ او در صفا ماننده ٔ صبح بود : جهان روشن بروی صبح خندت فلک در سایه ٔ سرو بلندت .نظ...
صبح چهره . [ ص ُ چ ِ رَ / رِ ] (ص مرکب ) سپیدچهره . رجوع به صبح چهر و صبح جبین شود.
صبح چیده . [ ص ُ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) ببامدادان از بوته یا درخت چیده . بسیار تازه . و آن بیشتر در مورد خیار استعمال شود: صبح چیده دارم خیار.
« قبلی ۱ ۲ ۳ صفحه ۴ از ۱۱ ۵ ۶ ۷ ۸ ۹ ۱۰ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.