گفتگو درباره واژه گزارش تخلف سحاف نویسه گردانی: SḤAF سحاف .[ س ِ ] ۞ (ع اِ) ج ِ سَحَفة. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به سحفة شود. واژه های قبلی و بعدی واژه های همانند ۷ مورد، زمان جستجو: ۰.۳۰ ثانیه واژه معنی سحاف سحاف . [ س ِ ] (ع اِ) بیماری سل . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || کاهش . (مهذب الاسماء). سهاف سهاف . [ س ُ ] (ع اِ) علت تشنگی . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). صحاف صحاف . [ ص ِ ] (ع اِ) فراهم آمدنگاه کوچک ، آب را. (از منتهی الارب ). جای جمع شدن آب .(غیاث اللغات ). || ج ِ صحیفه : از صحاف مثنوی این پنج... صحاف صحاف . [ ص ِ ] (ع اِ) ج ِ صَحفَه . (منتهی الارب ) (ترجمان علامه ٔ جرجانی ). صحاف صحاف . [ ص َح ْ حا ] (ع ص ، اِ) مصحف فروش . (ربنجنی ) (معجم البلدان ). || آنکه کتاب را بخیه زند و جلد کند. جلدساز کتاب . ترتیب دهنده ٔ صحف . |... صحاف این واژه عربی است و پارسی آن هَنداتار می باشد. هَندات = صحافی از اوستایی هنداتَ + پسوند فاعلی ار صحاف صحافی، یا جلد کردن کتاب، به عمل تا و ترتیب فرمهای چاپ شده متن کتاب، جلدگذاری و در نهایت برش کتاب گفته میشود. فرمهای چاپ شده متن کتاب، بوسیله دستگاه... نظرهای کاربران نظرات ابراز شدهی کاربران، بیانگر عقیده خود آنها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست. برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید. ورود